یك نفس آمده ام تا كه عمو را نزنی كه به این سینه ی مجروح تو با پا نزنی ذكر «لاحول ولا...» از دو لبش می بارد با چنین نیزه ی سر سخت، به لبها نزنی عمه نزدیك شده بر سر گودال ای تیغ می شود پر به سوی حنجره حالا نزنی؟ نیزه ات را كه زدی باز كشیدی بیرون می زنی باز دوباره نشد آیا نزنی؟ من از این وادی خون زنده نباید بروم شك نكن اینكه پرم را بزنی یا نزنی دست و دل باز شو ای دست بیا كاری كن فرصت خوب پریدن شده! در جا نزنی
دیدگاه تان را بنویسید