افشای جزئیات جدیدی درباره زندگی البغدادی
گروه تروریستی داعش شاهد اختلافات داخلی شدید و کودتای سران جنگجوی خارجی این گروه به ویژه تونسیها بوده است.
خبرگزاری تسنیم: به نقل از شبکه تلویزیونی السومریه نیوز، اختلافات شدیدی در صفوف گروه تروریستی داعش بروز کرده است که به مرحله کودتای سران جنگجوی خارجی و عرب به ویژه جنگجویان تونسی رسیده است. بارزترین علت این اختلاف نیز ناپدید شدن ابوبکر البغدادی تروریست و خلیفه خودخوانده داعش و عدم حضور او در ملاء عام است.
براساس اطلاعات منتشر شده از سوی شورای عالی قضایی، "این اختلافات روی البغدادی که آرامش معمول خود را حفظ کرده، تاثیر منفی گذاشته است. یک منبع نزدیک به البغدادی گفته است که وی خسته و فرسوده شده است. البغدادی همچنین با مشکلات جسمی نیز دست و پنجه نرم میکند. او از ناحیه گوش چپ مورد عمل جراحی در منطقه البوکمال سوریه قرار گرفته است".
رباح علی ابراهیم علی البدری پسر عموی تروریست البغدادی و پسر خانه اش و دوست دوران کودکیش اکنون در دستگاه قضایی عراق محاکمه می شود. دستگاه قضایی عراق اعتراف های کامل او را منتشر کرده است. رباح علی ابراهیم علی البدری پیش از دستگیری مسئول به اصطلاح دفتر کشاورزی داعش از مهمترین تامین کننده منابع مالی این گروه بود.
رباح در اعترافات خود در دادگاه الکرخ ویژه رسیدگی پرونده های تروریستی داستان آنچه در تنها دیدارش با پسرعمویش از زمان اعلام خلافت خودخوانده داعش اتفاق افتاد، روایت کرد.
رباح گفت که وی و دیگر نزدیکان البغدادی هشدار داده بودند که به البغدادی نزدیک نشوند یا با او دیدار نکنند، زیرا بیم آن می رود که تحت تعقیب باشند و به واسطه آنها البغدادی تحت تعقیب قرار بگیرد یا محل حضورش فاش شود.
این تروریست گفت: من از نزدیکان البغدادی بودم که از کودکی با او بزرگ شدم. ما در اواخر دهه هشتاد قرن گذشته از هم جدا شدیم زیرا من برای دریافت مدرک دکترا به بغداد رفتم. در این دوره گاهی همدیگر را می دیدیم.
وی افزود: البغدادی فردی آرام بود و تفکرات افراطی و تندرو نداشت. او سال 2007 میلادی توسط نیروهای آمریکایی بازداشت و در زندان بوکا نگهداری شد. در سال 2008 میلادی آزاد شد و آن زمان با او دیدار کردم و این آخرین دیدارم تا زمان اعلام خلافت او بود. سال 2010 میلادی فهمیدم که به خاطر عضویت در گروههای تروریستی مورد پیگرد قرار گرفته است.
رباح گفت: "وقتی داعش سیطره خود بر برخی از استان ها و شهرهای عراق را اعلام کرد، من در منطقه الدور در استان صلاح الدین بودم. سه فرزند از مجموع شش فرزندم به داعش پیوسته بودند، زیرا اکثر ساکنان منطقه ای که ما در آن زندگی می کردیم، به داعش پیوستند و با این گروه بیعت کردند. بعد از آن به نینوا رفتم و در آنجا در برابر حاکم شرعی ولایت نینوای داعش ملقب به ابومصطفی بیعات، بیعت کردم".
این تروریست در اعترافات خود در برابر بازپرس ویژه دستگاه اطلاعات ملی عراق گفت: من در دفتر کشاورزی/ بخش دام و طیور به کار گمارده شدم و کارم فقط دامپروری و فروش آنها و ارسال پول آن به بیت المال بود. دفتر کشاورزی یکی از منابع مالی مهم داعش در کنار سایر منابع بود.
وی افزود: کار سه فرزندم در مقرهای نظامی ولایت نینوا بود و وقتی والی استان نینوای داعش در آن زمان دستور انحلال همه تشکیلات اداری و الحاق جنگجویان آن به مقرهای نظامی را هنگام پیشروی نیروهای نظامی عراق برای آزادسازی شهر موصل داده بود، به این فرزندانم ماموریت هایی علیه نیروهای نظامی عراقی خط مقدم داده شد تا با آنها درگیر شوند.
رباح گفت: وقتی شهر موصل از سوی نیروهای عراقی آزاد شد، به همراه خانواده های خود به ولایت فرات رفتیم و آنجا نیز در دفتر کشاورزی کار می کردم. بعد از پیشروی نیروهای عراقی برای آزادسازی استان الانبار، به مرزهای سوریه و به طور مشخص منطقه شعفه رفتیم.
وی درباره تلاش برای دیدار با ابوبکر البغدادی پسر عمومی تروریست خود گفت: هشدارهای زیادی از طرف برادر البغدادی به ما داده شد و از تلاش ما به عنوان افراد نزدیک به البغدادی برای نزدیک شدن یا دیدار با وی جلوگیری شد زیرا بیم آن می رفت که البغدادی مورد پیگرد دستگاههای امنیتی قرار بگیرد یا محل حضورش شناسایی شود لذا حتی حرف دیدار را هم نمی زدم. برادر البغدادی مامور حفاظت او و محافظ شخصی اش بود.
این تروریست گفت: یک روز وقتی در خانه ای در منطقه شعفه بودم، احمد برادر ابوبکر البغدادی و محافظ شخصی او همراه فردی به نام ابوهاجر که نمی شناختم، آمدند و از من خواستم تا به آنها به محل نامعلومی برم.
وی افزود: سوار خودرو شدم و آنها چشم های من را بستند تا مسیر یا محلی را که به آنجا می رویم، نبینم. وقتی به محل رسیدیم و چشم هایم را بازکردند، ابوبکر البغدادی پسر عمویم و دوست دوران کودکیم را دیدم. شوکه شده بودم و هرگز تصور آن را نمی کردم.
این تروریست گفت: ابوبکر البغدادی در خانه ای ساده و 150 متری زندگی می کرد و همراهش یک مرد عرب بود که به نظر می رسید سعودی تبار باشد. از من و حال و روزم و سرنوشت خانواده ام پرسید. از من خواست تا خانواده ها را به محل امنی ببرم تا از نبردهای شدت گرفته و نیز اختلافاتی که در گروه داعش افتاده بود، آسیبی نبینند.
وی تصریح کرد: به البغدادی گفتم که اختلاف های شدیدی در گروه به خاطر ناپدید شدن وی یا تاخیر در حضور علنی او و ادعای جنگجویان عرب مبنی بر نبودن خلیفه به راه افتاده است و حتی یک بار که در یکی از راهروهای یکی از مساجد بودیم، یک جنگجوی تونسی آمد و گفت که خلیفه ای وجود ندارد؟ او با صدای بلند گفت که خلیفه کجاست؟
رباح گفت: البغدادی به من گفت که ما افرادی که علیه ما اقدام می کردند، غرق کردیم. او از همه اتفاقات خبر داشت. این اختلافات آنقدر شدت گرفت که به مرحله کودتای جنگجویان خارجی و عرب رسید. بیشترین کسانی که در صفوف داعش به اختلافات دامن می زدند و ادعا می کردند که خلیفه وجود ندارد، تونسی ها بودند. ما همچنین از سعودیهایِ صفوف داعش نیز به خاطر تندروی و افراط گرایی مبالغه آمیز آنها رنج می بردیم.
این تروریست گفت: آثار خستگی و سالخوردگی بر چهره خلیفه نمایان بود. او به خاطر عمل جراحی گوش چپ در منطقه البو کمال سوریه درد می کشید.
وی افزود: البغدادی از منطقه شعفه سوریه فاصله زیادی نداشت. 10 تا 15 دقیقه طول کشید که به محل حضورش برسیم. این نشان می داد که او دور یا دستکم خارج از این منطقه به سرنمی برد.
این تروریست گفت: البغدادی با من خداحافظی کرد و من به همان صورتی که آمده بودم، چشم بسته خارج شدم. لطف کرد و مقداری پول به من داد. من تنها فرد نزدیک البغدادی بودم که بعد از اینکه سرکرده گروه داعش شد، با او برای اولین و آخرین بار ملاقات کردم.
دیدگاه تان را بنویسید