اعتماد: كمي بيش از شش ماه از شروع به كار دولت دونالد ترامپ ميگذرد. او در همين مدت كوتاه توانسته ركوردهاي متعددي را از خود برجا بگذارد. او نامحبوبترين رييسجمهور امريكا در شش ماه اول شروع به كار خود است. مشاور امنيت ملي او مايكل فلين كمترين مدت را در اين سمت گذرانده، رييس كاركنان او با شش ماه سابقه كار كمترين عمر را در اين سمت گذرانده، مديرارتباطات او با 10 روز دوره كاري كمترين تعداد كاري را در كاخ سفيد داشته است. از همين رو گفتوگويي داشتيم با اميرعلي ابوالفتح، كارشناس مسائل امريكا تا هرج و مرجهاي دروني كاخ سفيد را مورد بررسي قرار دهيم.
در شش ماه گذشته جابهجاييهاي متعددي در دولت ترامپ اتفاق افتاده است، به نظر شما دليل اين حجم از جابهجاييها چيست؟
تغييرات هميشه در دولتهاي امريكا بوده اما اينكه در هفتههاي اوليه دور جديد رياستجمهوري چهرههاي كليدي مجبور به كنارهگيري يا استعفا شوند، مانند مايكل فلين كه تازه در سمت مهم قرار گرفته بود، سابقه نداشته است. آقاي رينس پريبيوس، رييس ستاد كاركنان كاخ سفيد، كوتاهترين دوره را در بين تمام روساي ستاد كاركنان كاخ سفيد داشته، يعني تنها 6 ماه اين سمت را در اختيار داشته است. يا آنتوني اسكارموچي 10 روز پس از اينكه منصوب شد در كوتاهترين زمان از سمت مديريت ارتباطات كاخسفيد بركنار ميشود. به هر حال در دورههاي اخير چنين اتفاقاتي رخ نداده است و اين موضوع از اين منظر جاي بررسي دارد. دلايل و فرضياتي براي اينكه چرا اين اتفاقات افتاده است، وجود دارد. يكي از اين دلايل شخصيت دونالد ترامپ است كه به نظر ميرسد شخصيتي دارد كه از منازعه ودرگيري كاركنانش براي حفظ صندليها لذت ميبرد. اين شخص زماني كه برنامه تلويزيوني كارآموز را برگزار ميكرد، براساس اين الگو بود كه تعدادي از افراد در درون يك سازمان باهم ميجنگيدند تا برنده شوند و جوايزي را دريافت كنند. اين بخشي از ويژگي مديريتي ترامپ است. از دلايل ديگر ميتوان به دخالت
نزديكان رييسجمهور امريكا اشاره كرد كه در اين جابهجاييها بيتاثير نيست. روساي جمهور اخير امريكا عموما كساني بودند كه نزديكان و بستگان آنها در سياست دخالت نميكردند. در حالي كه ترامپ خانواده بزرگي دارد و فرزندان او بيشتر از روساي قبلي است و ميانگين سني بالاتري دارند در همين حال داماد نيز دارد كه ميتوان گفت تقريبا يك خانواده بر امريكا حكومت ميكنند. از همين رو اين مساله اختلافاتي را ايجاد ميكند كه از همان دوره پيروزي ترامپ در انتخابات اين اتفاق رخ داد. بهطور مثال، جرد كوشنر، داماد ترامپ، مانع از رياست يكي از بزرگان حزب جمهوري در دولت انتقالي شد و در اين اختلافات كوشنر و ايوانيكا بهشدت تاثيرگذار بودند. فرضيه ديگري كه وجود دارد اين است كه dead state يا تشكيلات سياسي و بدنه بروكراسي يا كهنهسياستمداران امريكا با يكسري از تازهكاران سياسي اختلافات سازماني دارند. كساني كه هيچ سابقه مديريتي و سياسي نداشتهاند و داعيهدار تغييرات اساسي از آنچه فساد واشنگتني ياد ميكند، هستند. واكنشي كه سياستمداران كهنهكار از خود بروز ميدهند، باعث ميشود كه جنگ و دعواها بالا بگيرد. در برخي مواقع اين گروه تازهواردها، كهنه
سياستمداران را وادار به كنارهگيري ميكنند. يا بالعكس اين dead state افراد تازهوارد را تحت فشار قرار ميدهند مانند اسكار موچي كه هيچ سابقه روابط عمومي و خبري نداشت و تنها يك سرمايهدار بوده را وادار به كنارهگيري ميكند. فرضيه ديگر كه در اين رابطه ميتوان مطرح كرد، جنگ پشت پرده دولت با جامعه اطلاعاتي امريكاست كه از طريق درز دادن اطلاعات و اخبار محرمانه به رسانهها براي دولت دايما جنجالآفريني ميكنند. افراد نزديك به ترامپ را وادار به استعفا يا در اثر رسواييها كنار گذاشته ميشوند. مانند آقاي مايكل فلين كه از يك طرف اطلاعاتي از آن منتشر شد و از سوي ديگر ضد حمله ترامپ عليه جيمز كومي بود كه او را از رياست افبيآي بركنار كرد. اگر همه اين فرضيات درست باشد، ميتوان آنها را اصليترين عامل اين رفت و آمدها و جابهجاييهاي مكرر در كاخ سفيد دانست.
در حال حاضر شاهد آن هستيم كه فردي مانند جان كلي كه وزير امنيت داخلي بوده، رييس ستاد كارمندان كاخ سفيد ميشود. آيا انتصاب يك فرد نظامي در بخش كارمندان كاخ سفيد نشاندهنده شرايط حساس حاكم بر كاخ سفيد نيست؟
ظاهر امر چنين نشان ميدهد كه هيچ كدام از تدابير انديشيده شده در دولت ترامپ، مانع فروكش كردن اين هرج و مرج نشده است. در ابتدا تعدادي از مشاوران ترامپ به حاشيه رانده شدند و اختيارات افرادي مانند كوشنر را گرفتند و افراد پردردسري مانند جيمز كومي را كنار گذاشتند. هرچند امكان نظم بخشيدن درون حلقه اصلي رياستجمهوري كه همان كاركنان كاخ سفيد است وجود دارد اما اين اختلافات اكنون نهتنها كمتر نشد بلكه رو به افزايش نيز است. در اين شرايط آقاي ترامپ و مشاوران او به اين نتيجه رسيدند كه يك نظامي كه تجربهاي در مسائل نظامي و امنيتي دارد يعني سوابق حضور در جبههها و هم وزارت امنيت داخلي را برعهده داشته است كه به اعتقاد دولت وقت امريكا عملكرد مطلوبي را در مواجهه با مهاجران غيرقانوني و ايجاد سختگيريهاي مرزي و افزايش تدابير مرزي داشته حداقل ميتواند آتشبس ايجاد كند و كارمندان را با مشتي آهنين منضبط كند و از نشت اطلاعات و اخبار از درون كاخ سفيد جلوگيري كند. اما مشكلي كه وجود دارد اين است كه همه اين اتفاقات بيفتد و كارمندان بتوانند اطلاعات را كاناليزه كنند و مانع درز اطلاعات از كاخ سفيد شوند، باز مشكل عمدهاي كه وجود دارد،
نظمناپذيري شخص رييسجمهور امريكا است. اصلا مرسوم نبوده كه شخص رييسجمهور شب، صبح يا هر زماني توييتي كند كه مشخص نيست با سياستهاي دولت انطباق دارد يا ميان مشاوران بحث و بررسي شده است يا خير؟ به نظر ميرسد كه رييسجمهور ترامپ به هيچيك از اين قواعد پايبند نيست و خيلي راحت اطلاعات را منتشر ميكند. بروز ميدهد كه ميان رييسجمهور و دادستان كل اختلاف وجود دارد و ارسال اين توييت ميتواند سر منشأ بسياري از حدس و گمانها و شايعات شود كه دردسري براي كاخ سفيد ايجاد ميكند و اختلافات دروني را از طرفي عميقتر و نمايانتر ميكند. بنابراين آقاي كلي به شرطي ميتواند موفق باشد كه بتواند رييسجمهور را قانع كند از استفاده بيرويه نسبت به توييت دست بردارد و مقداري منضبطتر و منطبق بر نظرات كارشناسان ديدگاه خود را مطرح كند. در غير اين صورت بعيد به نظر ميرسد حتي با حضور جان كلي هم مشكلات كاخ سفيد حل و فصل شود.
يكي از مسائلي كه در خصوص كاخ سفيد گفته ميشود، بحث كلونيهايي است كه داخل كاخسفيد وجود دارد. به نظر ميرسد هر كس براي خود در كاخ سفيد حكومتي را راه انداخته است آيا اين وضعيت نظم پذير است؟
اين وضعيت چندان مختص دونالد ترامپ نيست. كاخ سفيد يا نهاد رياستجمهوري عاليترين مرجع اجرايي در ايالات متحده امريكا محسوب ميشود كه قطعا چنين گروههايي تشكيل ميشوند و همواره در حال رقابت و زد و خورد هم بودند كه در دورههاي قبل هم بوده اما اكنون ظهور و بروز پيدا كرده است. اما آنچه اكنون چند وجهي شده و قابل مديريت نيست، افراد خيلي راحت ميآيند وعليه يكديگر صحبت ميكنند و شخص مدير ارتباطات خيلي راحت در تلويزيون با الفاظ ركيك در خصوص همسر خود صحبت ميكند. هيچگاه چنين اتفاقاتي رخ نميداد و حتي اگر پشت درهاي بسته چنين بود اما رسانهاي نميشد. يك بخش اين ماجرا به دليل شخصيت و كاراكتر دونالد ترامپ است كه او حتي يك ساعت هم در نهادهاي دولتي و اجرايي مسووليتي نداشته و حتي شهردار هم نبوده است. در واقع ترامپ حتي عضو شوراي شهر نبوده چه برسد به اينكه فرماندار و سناتور باشد. بنابراين يك فضاي غيرمنضبط و ولنگارانه بخش خصوصي وال استريتي وارد دولتي شده است كه هر كلام، هر واكنش و ميميك صورت آن ميتوانست پيامي داشته باشد. اين شخص چون تجربهاي ندارد خيلي راحت در مقابل يك شخصيت خارجي رفتاري ميكند كه در شان رييسجمهور نيست.
كارمنداني كه از آن دنياي بينظم وال استريت وارد دولت شدهاند چنين رفتارها را انجام ميدهند. بهطور نمونه، آقاي اسكار موچي است. پس مشكلي در خصوص كلونيها و رقابت آنها نيست بلكه مشكل در مديريت نشدن اين كلونيهاست و راس اين هرم نقدپذير نيست و به شاخصها و الزامات يك رييسجمهور پايبند نيست. باعث ميشود رقابتهايي كه پيش از اين وجود داشته و بروز پيدا نميكرده، بسيار راحت براي مردم آشكار شوند.
نكته مهم اين است كه آقاي ترامپ به شخصه علاقهمند به دخالت در امور است. مثلا مشكلي كه آقاي رينس پريبيوس داشت، اين بود كه ترامپ همانطور براي خود قرار ملاقات ميگذاشت و خيلي او را در تصميمگيريها دخيل نميكرد. فكر نميكنيد جان كلي گفته است كه قول گرفته، خود تصميمگيري كند؟ آيا اين وعده ترامپ عملي ميشود؟
همانطور كه گفتم، ترامپ به گردش كار روزانه، پروتكلها، توافقات اداري در سطح عالي امريكا آشنايي ندارد و او تاجري بوده كه ارتباطاتي با سياستمداران داشته اما نميداند گردش كار در كاخ سفيد چگونه بوده است. كسي كه وزير، معاون وزير نباشد و در دولت نبوده باشد نميداند چه مسيري را بايد طي كند. ترامپ در شركت خود امپراتوري بوده و هركاري را كه تصميم ميگرفته، انجام ميداده و خيلي هم گوش به فرمان هياتمديرهها نبوده است. هر آنچه را كه تشخيص ميداده را انجام داده است. چون در اين عرصه هم موفق بوده اين ذهنيت براي آن ايجاد شده كه چنين الگوي رفتاري و مديريتي موفق است. بنابراين در مراحل اجرايي با يكسري موانع تشريفاتي برخورد ميكند كه درست است، رييسجمهور عاليترين مقام كشور است اما تصميمگيرنده نهايي نيست. درحالي كه در والاستريت، هرگونه كه دلش ميخواست رفتار ميكرد و حتي ميتواند شركت را به ورشكستگي بكشاند و ثروت را از دست دهد. در حالي كه رييسجمهور نميتواند به اين شكل رفتار كند. اين تنشها و درگيريها از همين جا نشات ميگيرد. مثلا از رييس پليس ميخواهد در يك پرونده اعلام وفاداري كند كه امري قابل قبول نيست. براي يك تاجر
راحتتر است كه رييس كلانتري را بخرد و با پرداخت رشوه سير پرونده را منحرف كند. اما براي يك رييسجمهور هر چقدر هم ثروتمند و قدرتمند باشد اگر چنين رفتاري كند مطمئنا از درون سيستم با واكنش مواجه خواهد شد. در نهايت بحران بركناري رييس افبيآي را به وجود آورد. بنابراين شايد در زمان رينس پريبيوس اين اتفاق افتاده باشد اما اينكه جان كلي اين توانايي را داشته باشد كه رييسجمهور امريكا را در چارچوب اداري و سازماني تعريف شده سطوح ايالات متحده در آورد يك مقدار بعيد به نظر ميرسد. چنانكه ترامپ سنش بالا رفته و تغييرپذيري آن بعيد است و تصور ميكند از قابليتهاي بسيار منحصر به فرد برخوردار است و ميتواند سنتشكني كند و بزرگان دموكرات و جمهوريخواه را زمين بزند. پس با اين تفاسير به نظر نميرسد او به مشاورهها گوش فرا دهد و اگر هم به اين مشاورهها گوش كند، ممكن است باز توييتي بزند كه تمام رشتههايي كه سياستمداران بافتهاند را پنبه كند.
ترامپ با پرونده دخالت روسيه در انتخابات امريكا نيز درگير است و خانواده و نزديكان او نيز در اين پرونده دچار مشكل شدند؛ به نظر شما با اين تفاسير و مشكلات ترامپ ميتواند رييسجمهور 4 ساله باشد؟
اين پرونده خيلي جدي است اما هنوز نشانهاي از نقش مستقيم دونالد ترامپ در بروز اين اتفاق وجود ندارد يا حلقهاي كه دخالت در انتخابات را به شخص رييسجمهور وصل كند، پيدا نشده يا وجود ندارد يا هنوز مشخص نشده، كه فعلا شخص رييسجمهور از اتهام تباني دور مانده است. اما بركناري رييس افبيآي، كنار رفتن دادستان كل از پرونده و معرفي دادستان ويژه نشاندهنده اين است كه اين قضيه بسيار جدي است. اما اينكه رياستجمهوري ترامپ چهارساله شود بايد گفت كه استيضاح در امريكا با شروع يك فرآيند حقوقي و پايان آن با يك اراده سياسي است. بايد در ابتدا اعلام جرمي عليه رييسجمهور شود مبني بر ارتكاب يكسري جرايم بزرگ، يعني هر جرمي زمينه استيضاح را فراهم نميكند. جرايمي مانند دروغگويي، قسم دروغ و اختلاس و خيانت به كشور فرآيند استيضاح را آغاز ميكند. شكايت بايد مطرح شود و بايد در كميته قضايي مجلس نمايندگان به راي گذاشته شود و پس از آن به صحن مجلس نمايندگان برود و به راي گذاشته شود و راي بياورد. پس از آن بايد به سنا رود و در دادگاه تشريح شود. اين فرآيند پيچيدهاي است تا زماني كه سنا و مجلس نمايندگان در اختيار حزب رييسجمهور است، بسيار بسيار
دور از انتظار است كه حزب حاكم تن به استيضاح رييسجمهور هم حزبي خود دهد. واترگيت زماني رخ داد كه حزب جمهوريخواه كاخ سفيد را داشت و حزب دموكرات مجلس نمايندگان را در اختيار داشت كه مسلم بود كه اگر اين قضيه به راي گذاشته شود دموكراتها عليه رييسجمهور راي خواهند داد كه آقاي ريچارد نيكسون كنار رفت.
حداقل تا سال 2018 كه تركيب كنگره به همين شكل باقي خواهد بود قابل پيشبيني نيست بحث استيضاح رييسجمهور مطرح شود اگر در انتخابات نوامبر 2018 كنگره به دموكراتها رسيد اين احتمال وجود دارد. يا اينكه در جنگ تمام عيار اطلاعاتي پشتپرده در دولت امريكا و جامعه اطلاعاتي، جامعه اطلاعاتي امريكا اطلاعاتي را منتشر كند كه چشمپوشي بر جمهوريخواهان را محدود كند و مجبور شوند به استيضاح رييسجمهور تن دهند. فعلا اين اتفاق نيفتاده و تمام اطلاعات منتشر شده مربوط به بستگان آن است و هنوز شخص رييسجمهور را هدف قرار نداده است.
جمهوريخواهان حدود 6 ماهي است كه درگير كنار زدن طرح اوباما كر هستند و هنوز نتوانستهاند اين كار را انجام دهند. اين آبروريزي براي آنها محسوب نميشود و در آينده ضربهاي به آنها وارد نميكند؟
بحث اوباماكر پيچيده است و حتما جمهوريخواهان با اوباما كر مشكل دارند و 7 سال هم هست كه در اين خصوص صحبت ميكنند وعده ميدهند كه طرح اوباما كر را كنار خواهند گذاشت. حالا كه به روز موعود نزديك شدهاند بحث بر سر اين است كه طرح جايگزيني كه جمهوريخواهان مطرح ميكنند بسيار نامناسب و ورشكسته است. كساني كه با طرح جايگزين مخالفت ميكنند معتقدند كه طرح جديد از طرح اوباما كر بدتر است. برخي از آنها معتقدند كه بايد بخشهايي از اوباما كر تغيير كند اما اصل و اساس آنكه فلسفه حمايت گرايانه دولت از اقشار آسيب پذير در بيمه سلامت است بهقوت باقي بماند.به همين دليل است كه فعلا معتقدند بودن اوباما كر با تمام مشكلات و مصايب بهتر از نبودن آن است. كنار زدن اين طرح 20 يا 30 ميليون نفر را از پوشش درماني خارج ميكند و اين افراد در انتخابات ممكن است آراي خود را تغيير دهند و ممكن است برخي از اعضاي كنگره در انتخابات شكست بخورند. آنچه مسلم است حفظ اوباما كر پيامدهاي سنگين سياسي و كنار گذاشتن آن پيامدهاي سياسي سنگيني خواهد داشت كه نشاندهنده شكست جمهوريخواهان در هر دو صورت است.
آقاي ترامپ در روزهاي اخير بهشدت عليه جمهوريخواهان موضع گرفتند، آيا جمهوريخواهان پشت سر ترامپ ميمانند؟
اين حملات از قبل انتخابات هم شروع شده بود، ترامپ فرد و شخص مطلوبي هم نبوده اما فعلا جمهوريخواهان چاره ديگري هم ندارند. در هر صورت چه دوست داشته باشند يا نداشته باشند، دونالد ترامپ رييسجمهور است، نماينده حزب جمهوريخواه است پس انتقاد ميكنند، پرونده دخالت روسيه در انتخابات را كنار نميگذارند و در طرح اوباماكر همراهي نميكنند بنابراين در درون حزب جمهوريخواه با رييسجمهور مخالفتهاي جدي وجود دارد اما چاره ديگري ندارند. حتما پل رايان، ميچل مككانل دل خوشي از ترامپ ندارند و مواضع خود را قبل انتخابات مطرح كردند اما به هر حال رييسجمهور است و مجبور هستند با او بسازند به اين اميد كه دونالد ترامپ رييسجمهوري منضبط شود و در چارچوب سياستهاي جمهوريخواهان قرار گيرد. شايد در انتخابات درون حزبي يا انتخابات 2020 او را شكست دهند و به هر حال شايد اتفاقي بيفتد كه واگذاري قدرت به دموكراتها منجر نشود.
بحران روسيه و امريكا بهشدت بالا گرفته است، 755 كارمند امريكايي بايد از روسيه اخراج شوند، تيلرسون نيز نسبت به اين بحران هشدار دادند، فكر ميكنيد داستان امريكا و روسيه به كجا ختم شود؟
تيلرسون گفته است كه روابط امريكا و روسيه از اين بدتر خواهد شد، نكتهاي كه وجود دارد دو قدرت بزرگ داعيهدار رهبري جهان در حال بروز ملي گرايي افراطي هستند، ولاديمير پوتين از زماني كه وارد عرصه قدرت شده است، به دنبال احياي قدرت روسيه و بازگشت عرصه طلايي اتحاد جماهير شوروي بدون شاخص ايدئولوژيك بوده كه قدم به قدم هم پيش آمده، قسمتي از گرجستان و اوكراين را گرفته و در سوريه بازيگر اصلي است و در شمال افريقا فعال است و اقتصاد خود را سر و سامان داده و اروپاييها را به خود وابسته كرده است و قدم به قدم جلو ميآيد و هيچ ابايي از سر شاخ شدن با امريكاييها ندارد. دونالد ترامپ هم نماينده جريان ملي گرايي امريكا است و با شعار اول امريكا آمده و برايش مهم نيست ديگران چه فكري ميكنند. به دنبال بازگشت به دوران طلايي هژموني امريكا در سال 80-70-1960 است و احياي فضاي تكقطبي دوران پس از جنگ سرد را دنبال ميكند و اين دو قدرت حتما با هم تصادم پيدا ميكند كه لزوما اين تصادم به جنگ گرم منجر نميشود و جنگهاي قرن 20 بين اين دو قدرت اتفاق نميافتد اما جنگهاي قرن 21 بهشدت ميان آنها در جريان است مانند جنگهاي سايبري، اقتصادي، تجاري،
جنگ نرم در عرصه افكار عمومي و هر روز شديدتر و عميقتر خواهد شد اين ذهنيت كه مطرح بود اگر ترامپ به قدرت برسد امريكا و روسيه به هم نزديك ميشوند با واقعيتها هم خواني نداشت و مشكل هم شخص روساي دو كشور نيست مشكل تفكر و هويتيابي است كه در درون امريكا و روسيه وجود دارد و هر دو به دنبال كسب قدرت هستند.
دیدگاه تان را بنویسید