روزنامه ایران: اسمش محمود بود، چند سال قبل تصادف سختی کرد و به کما رفت. هیچکس را نداشت؛ جز چند فامیل دور، خیلی دور. چند باری آنها به او سر زدند، اما کافی نبود. نیاز به مراقبت دائمی داشت، نیاز به یک همراه.
همسرش چند سال پیش از او جدا شده بود.همان چند فامیل، دست به دامان همسر سابقش شدند؛ رضایت داد تا بهبودی کامل کنارش بماند. هر روز بیمارستان بود. اصلاً انگار یادش رفته بود، همسر سابقش بوده. خیلیها میگفتند سنگ تمام گذاشت، تا لحظه مرگ کنارش بود. محمود یک سال در کما ماند و بعدش رفت.
تا مدتها همه از فداکاری همسر سابقش میگفتند و اینکه چقدر نقش خانواده این جور وقت ها مهم است. نقش همراهی و همدلی در زمان بیماری. بعضیها حتی میگفتند اگر محمود در یک کشور غربی این اتفاق برایش افتاده بود، معلوم نبود چه بلایی سرش میآمد و چه سرنوشتی در انتظارش میبود. برایش گوشه خیابان و مرگ در تنهایی را تصور میکردند و...
همه، آن روزها متفق القول میگفتند چقدرخوب است ایرانیها در غم و غصه و بیماری همدیگر را تنها نمیگذارند. مدتها ماجرای فداکاری همسر محمود در ذهنم ماند. درعالم نوجوانی با خودم میگفتم چه بهتر اگر بلایی هم سر آدم میآید در کشور خودش باشد تا دست کم نزدیکانش در کنارش باشند. بعدها فهمیدم نه، در غرب هم این طورها نیست که بیمار را به حال خودش رها کنند و آنجا هم نقش همراه بیمار واقعاً مهم است. مثلاً فهمیدم در هلند و بسیاری دیگر از کشورهای غربی مؤسساتی هستند که خدمات همراهی به بیمار میدهند. حتی به کسانی که خانواده و کس و کاری ندارند.
همینطور فهمیدم گاهی همراهان بیمار آموزشهای خاص میبینند؛ چراکه همراهی یک بیمار اعصاب و روان با همراهی یک بیمار کلیوی که باید هفتهای دوبار دیالیز شود، بسیار متفاوت است. فهمیدم آنجا پزشکان، دائم با همراه بیمار حرف میزنند و جزئیات بیماری را برای او شرح میدهند.
خلاصه فهمیدم آنجا اتفاقاً نقش همراه بیمار خیلی پررنگ است. بعدها به این موضوع حساستر هم شدم. چند بار نقش همراه بیمار را برعهده گرفتم و برای نوشتن گزارش هم به چندین و چند بیمارستان رفتم و با همراه بیماران حرف زدم، بویژه همراه بیماران سرطانی. همان موقع فهمیدم خیلی از بیماران معتقدند با آنها بهعنوان همراه بیمار، با بیاعتنایی رفتارمیشود. خیلیها میگفتند پزشکان ایرانی همراه بیمار را به چشم مزاحم میبینند؛ مزاحمانی که پزشک را دائم سؤال پیچ میکنند. آنها را آدمهایی میدانند که درباره بدیهیترین چیزها از پزشک مدام سؤال میکنند و میخواهند با سواد اندکشان پزشک را زیر سؤال ببرند. در یک کلام میگفتند انگار همراهان، مزاحمهایی هستند که پزشکان از آنها فراریاند. خیلیها هم میگفتند، کاش میشد این ذهنیت پزشکها را تغییر داد، کاش آنها میدانستند همراه بیمار نگران است و نیاز دارد تا درباره مشکل بیمارش بیشتر بداند.
دختر جوانی را در بیمارستان امام خمینی تهران میبینم که همراه مادر شوهرش است. مادر شوهر سرطان لنف دارد: «هر بار از پزشک سؤال میکنم، چنان بد جوابم را میدهد که از سؤالم پشیمان میشوم. مثلاً میپرسم چطور از مادر همسرم مراقبت کنم یا درباره رشد بیماریش، اما فقط اخم و تخم میکند. این چه برخوردی است آخر؟ اوایل فکر میکردم بیمارستانهای دولتی این طورند بعد از آنهایی که بیمارشان در بیمارستان خصوصی بستری بود هم همین حرفها را شنیدم.»
امین 6 سال نقش همراه بیمار را بر عهده داشته، 3 سال همراه پدر و 3 سال همراه مادرش. پدر و مادرش هر دو مبتلا به بیماریهای مزمن و سخت بودند و هر دو هم بعد از مدتی طولانی دست و پنجه نرم کردن با بیماری سختشان از دنیا رفتند، اما به قول امین از او یک همراه حرفهای ساختند. امین حرفهای زیادی برای گفتن دارد: «در نتیجه فرایند درمان آنها که زمانبر، انرژیبر و پرهزینه بود، فهمیدم که چقدرهمراهی بیمار مهم است. همراه هشیار، هم میتواند به نظام درمان کمک کند و هم نقش بسیار مهمی در درمان و کاهش رنج بیمار داشته باشد.»
او چند توصیه مهم برای همراه بیماران دارد، چند توصیهای که برای خیلی از همراهان میتواند مهم و تأثیرگذار باشد: «همراهی بیمار یک قدرت روحی خاص میخواهد. حتماً این قدرت را در خودتان ایجاد کنید. پزشکان قدیس نیستند. همین همکلاسیهای من و شما بودهاند که پزشکی خواندهاند. اگر شما مهندسی خواندهاید، آنها هم پزشکی خواندهاند. البته ای کاش خود پزشکان و سایر پرسنل بیمارستان هم این را بدانند. از این گذشته هم پزشکان محدودیت دارند و هم علم پزشکی. درنتیجه در ذهن خود همه چیز را به یک پزشک واگذار نکنید. پزشک از بیماری بیمارتان بیش از شما اطلاع دارد، اما قطعاً شما با بیمار بیش از پزشک آشنا هستید. شما باید بکوشید اطلاعاتتان از بیمار را به پزشک منتقل کنید این تبادل اطلاعات در فرایند بیماریهای سختدرمان مانند سرطان یا بیماریهای اعصاب و روان خیلی مهم است.» او همچنین تأکید میکند: «به محض اینکه مطمئن شدید، نقش همراه درازمدت را پذیرفتهاید، منشور حقوق بیماران را مطالعه کنید. فراموش نکنید، وظیفه پزشکتان است درباره بیماری توضیح کافی به شما بدهد.»
یاد تجربه محمود وهمسر سابقش میافتم و تجربه بسیاری از کشورهای توسعه یافته که همراه بیمار را بهعنوان عضوی مهم از تیم درمان میبینند. شاید بد نباشد حالا که در جامعه ما خانواده نقشی به این پررنگی دارد، قدرش را بدانیم و کمی با همراه بیمار مهربانتر باشیم.
دیدگاه تان را بنویسید