مرگ مشکوک پسر نسرین مقانلو | چرا پسر 26 ساله نسرین مقانلو ناگهان سکته مغزی کرد؟
نسرین مقانلو بازیگر زن سینما و تلویزیون ایران با انتشار پستی در اینستاگرام از درگذشت پسر بزرگش «ارشیا» در سن ۲۶ سالگی خبر داد.
نسرین مقانلو متولد 1347 می باشد. نسرین مقانلو از سال 1370 به کار هنری روی اورد. نسرین مقانلو فعالیت خود را با فیلم دو نیمه ی سیب در سال 1369 آغاز کرد. برادر نسرین مقانلو سرمربی اسبق تیم ملی تکواندو ایران است.پسر نسرین مقانلو درگذشت.
نسرین مقانلو بازیگر زن سینما و تلویزیون ایران با انتشار پستی در اینستاگرام از درگذشت پسر بزرگش «ارشیا» در سن ۲۶ سالگی خبر داد.
نسرین مقانلو در پست اینستاگرامی اش نوشت: بس که دوست داشتی ایران بمونی، اومدی پیشم و همین جا ازم جدا شدی و موندگار شدی تو همینجا و رفتی به سفر ابدیت؟؛ فکر منو نکردی که وجودم به وجودت بسته بود، ارشیا پسرم رفتی؟ اما منو هم با خودت بردی؛ داغت اینقدر رو دلم سنگینه که شکستم، با رفتنت من هم مردم پسرم؛ منتظرم باش مادرت به زودی پشت سرت میاد پیشت. جات توی بهشت عزیز مهربونم؛ راهت روشن پسر خوش قلبم. بی تو دیگه مادرت آرام نیست اما تو آروم بخواب.
نام :نسرین
نام خانوادگی :مقانلو
تاریخ تولد:1347/4/1
محل تولد:تهران
زمینه فعالیت :بازیگری از سال 1370 تاکنون
همسر :کمال خلیلیان
فرزندان :آرین و عرشیا
نسرین مقانلو بازیگر سینما و تلویزیون کشورمان یکم تیرماه سال 1347 در تهران متولد شد. او دارای مدرک تحصیلی دیپلم می باشد.
به ایران آمدن نسرین مقانلو
۱۰ سال پیش بالاخره تصمیم گرفتم با همسرم صحبت کنم و میزان دلتنگی و علاقهام به کارم را به او گفتم، خوشبختانه او هم قبول کرد به همراه بچهها به ایران برگردیم تا بتوانم بدون دغدغه و استرس به کارم برسم. «دختری در قفس» آقای صلح میرزایی اولین فیلمم بعد از آن دوران بود و بعد از آن برای بازی در سریال «مسافری از هند» از من دعوت شد. خدا را شکر از آن زمان تا امروز این حضور تداوم یافته است.
ازدواج، فرصتی برای امتحان کردن خودم
با ازدواج، عاشق شدم و با خودم فکر کردم این بهترین فرصت برای امتحان کردن خودم است که آیا میتوانم مدتی از آنچه دوست دارم، دور باشم یا نه! آن ۱۰ سال خیلی بر من سخت گذشت؛ بسیار دلتنگ بودم، خیلی شبها مینشستم برنامه «چشمانداز» را میدیدم، همکارانم را نگاه میکردم، گریه میکردم، فیلمهایی را که بازی کرده بودم را نگاه میکردم
و… همسرم هم همیشه بابت این دلتنگی من ناراحت بود و همیشه میگفت من هر کاری برای تو بکنم، خوشحال نیستی! واقعاًَ همیشه از او ممنونم که بعد از ازدواجمان کاملاً حمایتم کرد و همچنین بچههایم که شرایط زندگی و دوریام را تحمل میکنند و با این موضوع که هر ۲-۳ سال یک بار به ایران میآیند و کنارم هستند یا من تنها سالی چند بار میتوانم پیششان بروم، کنار آمدهاند. واقعاً خیلی سخت است که هم زندگی هنریات را داشته باشی و هم زندگی شخصیات را. اما همه اینها را مدیون همسر و بچههایم هستم که اجازه دادند برگردم و دوباره همان کاری را انجام دهم که دغدغه و مورد علاقهام است.
دوست ندارم در خارج از کشور زندگی کنم
هر داستانی که در هر کشوری نگارش میشود و بازیگرانش آن را به تصویر میکشند، واقعیتهای اجتماع شان است. ناهنجاریهایی است که در اجتماعشان وجود دارد. ولی در کشور ما به ما اجازه این کار را نمیدهند! اصولاً دوست ندارم چیزی که ریا به حساب میآید به تصویر کشیده شود! مگر نه اینکه ما یک رسانهایم؟
خب باید مسئولانمان اجازه دهند مشکلاتی که در جامعهمان وجود دارد را به واسطه نوشته نویسندگانمان به تصویر بکشیم تا بتوانیم مشکلی از مشکلات مردمان کم کنیم، دردی از دلشان برداریم، آرامشی بهشان بدهیم تا زندگیشان بهتر پیش برود. اگر مردم این همذات پنداری را با ما داشته باشند، قطعاً ما هم احساس خستگی نخواهیم کرد.
من ارتباط بسیار نزدیک با مردمم دارم؛ باور کنید اتفاق افتاده با یکی از همکارانم در حال گذر از خیابان بودیم و دستفروشی لقمه نان و پنیری به من تعارف کرد و من هم آن را قبول کردم، همکارم از من پرسید چه جوری این لقمه را از دست کثیف یک دستفروش قبول میکنی؟ من هم با افتخار به او گفتم معلوم است تعارفش را میپذیرم، چون من برای این مردم هستم، چون دارم با همین آدمها زندگی میکنم. شاید یکی از دلایلی که چندان دوست ندارم در خارج از کشور زندگی کنم، به این خاطر باشد که نمیتوانم با آدمهای آنجا ارتباط برقرار کنم، ولی با مردم خودم میتوانم. نمیتوانم بیتفاوت از کنار مشکلات آدمی که میتوانم بهش کمک کنم، بگذرم! من جور دیگری بزرگ شدهام. دوست دارم آن مشکل و دردی که جامعهام به آن دچار است را کار کنم اما متاسفانه قصهای نمیبینم که آرامم کند تا بگویم «آخی، بالاخره توانستم به عنوان یک رسانه قدمی برای خدمت به مردمم بردارم.» هر آنچه میخوانم، میبینم یک فرد عادی هم میتواند آن را کار کند و نیازی به من نیست!
ایرانیها خوش قلب و مهمان نوازند
من ایرانیها را آدمهای خوش قلب و مهمان نوازی میدانم. درست است شرایط خیلی چیزها و آدمها را تغییر داده، اما ایرانی جماعت خوش ذات است. افتخار میکنم که یک ایرانی هستم. خیلیها در آمریکا تصور میکردند من اسپانیایی یا مکزیکی هستم! این موضوع خیلی به من برمیخورد، آنقدر که با تاکید و افتخار ملیتم را به آنها میگفتم. با وجودی که پسرهایم در آمریکا به دنیا آمدهاند، اما هر آنچه یک شهروند ایرانی باید از کشورش بداند را میدانند و مذهب مسلمانیشان را دارند، چون من خواستهام که اینگونه بار بیایند.
اعتماد راسخ دارم اگر آدم بچههایش را با خدا و کلام قرآن آشنا کند، هیچ وقت به خطا نخواهند رفت؛ همان کاری که مادرم با من کرد. فعلاً که در ایران به دنیا آمدهام و نمیتوانم آن را با هیچ جای دیگر معاوضه کنم، وابستگی بد و شدیدی به این مملکت دارم و هیچ چیز خارج برایم جذابیت ندارد، چون تفکراتم با آدمهای دیگر زمین تا آسمان فرق دارد و زندگی را جور دیگری میبینم؛ مثلاً وقتی خارج از ایران هستم، دوست دارم به محلههای عجیب و غریب سیاهپوستها و دیگر آدمهایشان بروم، ازشان فیلم بگیرم و تصاویرشان را روزی به یک فیلم تبدیل کنم.
اتفاقاً خیلیها از من میپرسند چرا کارگردانی نمیکنی؟ من هم میگویم وقتی قرار است ممیزی بخورد، چرا باید این کار را انجام بدهم؟! اگر قرار است روزی چیزی بسازم، دلم میخواهد واقعیتش را بسازم که متاسفانه این شرایط هر روز در حال بدتر شدن است و این مسئله خیلی اذیتم میکند. با همه اینها دلم میخواهد ایرانی باقی بمانم و در کنار مردم خودم زندگی کنم. دلم میخواهد ما بازیگرها و مسئولان دست به دست هم بدهیم و تلویزیون و سینمایمان را زنده نگه داریم. شاید وقتی ببینم دیگر کاری از دستم بر نمیآید، بگویم خداحافظ و برگردم پیش همسر و بچههایم.
فیلمهای سینمایی نسرین مقانلو
پی ۲۲ – حسین قاسمی جامی – ۱۳۹۳
روزگاری عشق و خیانت – داود بیدل – ۱۳۹۲
گناهکاران – فرامرز قریبیان – ۱۳۹۱
بدون اجازه – مرتضی هرندی – ۱۳۹۰
راه بهشت – مهدی صباغزاده – ۱۳۹۰
نفوذی – احمد کاوری و مهدی فیوضی – ۱۳۸۷
سوپر استار – تهمینه میلانی – ۱۳۸۷
ماهوش – محمد درمنش – ۱۳۸۶
مهمان مامان – داریوش مهرجویی – ۱۳۸۲
دختری در قفس – قدرتالله صلح میرزایی – ۱۳۸۱
بنبست (فیلم کوتاه) – اصغر نعیمی – ۱۳۷۸
نابخشوده – ایرج قادری – ۱۳۷۵
همسر – مهدی فخیم زاده – ۱۳۷۲
همه دختران من – اسماعیل سلطانیان – ۱۳۷۲
بازیچه – تورج منصوری – ۱۳۷۲
امید – حبیب کاوش – ۱۳۷۱
قربانی – رسول صدرعاملی – ۱۳۷۰
دو نیمه سیب – کیانوش عیاری – ۱۳۷۰
سریالهای نسرین مقانلو
مسابقه ستاره بیست(داور)
آخرین سند1371
لبخند زندگی 1372
مسافری از هند 1381
مختارنامه 1383
حس سوم 1384
ساعت شنی 1387
تله فیلم آبی، گاهی آسمان 1387
دیدار1387
آخرین قاب خالی 1388
قلب یخی 1389
تنهایی لیلا 1394
آرام میگیریم 1395