ماجرای بازسازی ۱۰۰۰ نفربر BTR۵۰ در ایران
اولین فرمانده یگان زرهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی میگوید: با تانکهای غنیمتی از ارتش عراق یگان زرهی سپاه را راه انداختیم و در ادامه با بازسازی نفربرهای خشایار این یگان را توسعه دادیم.
یگان زرهی سپاه در حالی تشکیل شد که تا مدتی قبل از آن، سپاه فاقد سلاحهای سنگین بود و در دوره بنیصدر نیز او مانع از انتقال تسلیحات و تجهیزات از ارتش به سپاه شد، همچنین ایران در آن دوره در تحریم تسلیحاتی بود و بودجه کافی نیز برای خرید تانک و نفربر نداشت، بفرمایید که سپاه چگونه تانک و نفربر به دست آورد تا یگان زرهی تشکیل شود؟
سردار جعفری: بسم الله الرحمن الرحیم. زمانی که در کردستان بودیم، اسلحه انفرادی ژ3 داشتیم. آن وقت هنوز کلاش وارد سازمان رزم سپاه نشده بود. یک بار به ما خمپاره 60 دادند. از اینکه این خمپارهانداز را داشتیم، خیلی خوشحال بودیم و فکر میکردیم به سلاح سنگین مجهز شدهایم و نیاز به تجهیزات دیگری نداریم. اما وقتی که جنگ تحمیلی آغاز شد، فهمیدیم آن چیزهایی که داریم پاسخگوی مقابله با دشمن نیست.
تجهیزات ارتش عراق متعلق به شوروی و تجهیزات نظامی ارتش ایران غربی و آمریکایی بود. سپاه هم چون تازه تاسیس شده بود، در ابتدای جنگ سلاحهای انفرادی ژ3، کلاش و حتی ام یک داشت. ما خیلی امیدوار بودیم که زرهی ارتش ایران در برابر زرهی ارتش عراق با توجه به برتریهای فنی که دارد، موفقیت کسب کند؛ اما خیلی زود متوجه شدیم که زرهی ما نمیتواند در مقابل زرهی ارتش عراق مانور انجام بدهد و مناطق اشغالی را پس بگیرد.
مانند عملیات نصر که در منطقه هویزه انجام شد؟
سردار جعفری: بله؛ چهار عملیاتی که در زمانی بنیصدر انجام شد، ما را به این نتیجه رساند. ارتش عراق برخوردار از موشکهای ضدتانک مالیوتکا و میلان بود که زرهی ارتش ایران در برابر این موشکها پدافندی نداشت.
بنده آن زمان جزو نیروهای پیاده و عضو اطلاعات عملیات بودم. آن موقع برای من سوال بود که چرا فرماندهان ارتش و سپاه امیدی به زرهی برای مقابله با ارتش عراق ندارند. نقطه قوت ارتش عراق، زرهیاش بود. لشکرهای 1 مکانیزه، 3 زرهی، 5 مکانیزه، 6 زرهی، 9 زرهی، 10 زرهی و 12 زرهی یگانهای قدرتمند عراق بودند که عمدتاً در جنوب بودند.
وضعیت زرهی جبههها برای ما ناراحتکننده بود؛ چرا که عراق با قدرت زرهیاش تهاجم میکرد و مناطقی را از ما میگرفت. این موضوع در ذهن تمامی فرماندهان بود؛ اما چارهای نداشتند، چرا که زرهی موضوعی پیچیده و گران بود. در ذهن ما هم وجود نداشت که چنین کار تخصصی و پیچیدهای را آغاز کنیم؛ چرا که کار فنی داشت و نیازمند 6 ماه آموزش بود. بخش بدنه، برجک، مخابرات و جنگافزار آن پیچیده بود و در فکر نبودیم که یگان زرهی سپاه را تاسیس کنیم؛ البته عدهای از فرماندهان از جمله شهید کلاهدوز علاقهمند بودند که سپاه به سلاحهای سنگین در حوزه زرهی و هوایی مجهز شود.
از آنجایی که قدت برتر عراق زرهی بود، در عملیاتهای محدودی که توسط نیروهای سپاه در جبهههای مختلف انجام میشد، نیروها به دنبال این بودند تا با آرپیجی برخی از تانکهای دشمن را منهدم سازند و از کار بیاندازند و تا حدودی قدرت زرهی ارتش عراق را تضعیف کنند. در هر عملیات محدود نیز حدود 3-2 تانک منهدم و به همان اندازه هم تانک به غنیمت گرفته میشد.
تا اینکه عملیات ثامنالائمه انجام شد. این عملیات منجر به شکست حصر آبادان شد. عراقیها تصور نمیکردند که ما بتوانیم محاصره آبادان را بشکنیم. روی لشکر 77 ارتش حساب باز نمیکردند و فکر هم نمیکردند که سپاه بتواند 15 گردان نیرو آماده کند و به سمت نیروهای دشمن هجوم ببرد و در عمق هم جلو برد. بنابراین لشکر 3 که فرماندهاش جابرمحمود و از نزدیکان صدام بود، تیپ 12 زرهیاش را در غرب کارون گذاشته بود و تیپ 6 و 8 را در آبادان به کار برده بود. با اجرای عملیات ثامنالائمه، عراقیها به دلیل اینکه پلها منهدم شد، نتوانستند تانکهای خود را به عقب ببرند. در نتیجه 2 تیپ زرهی عراق به دست ما افتاد که شامل 130 تا 140 تانک و نفربر بود. البته برخی از نفربرها را از طریق رودخانه به عقب بردند.
بسیاری از تانکها را لشکر 77 بعه پادگان جراحی در ماهشهر برد. تعداد بسیاری از نفربرهای BMP را هم چون آنها سازمان رزمش را داشتند، بردند. ما هم حدود 60 نفربر که عمدتاً BMP بود برداشتیم. البته آن زمان هم باز به فکر تاسیس یگان زرهی نبودیم؛ اما این نفربرها چون تحرک بالایی داشتند، برای سازمان رزم سپاه مناسب بودند.
10 روز پس از عملیات ثامنالائمه که نفربرها را سازماندهی و نیرو جذب کردیم به فکر تاسیس یگان زرهی افتادیم. یک روز حسن باقری در جبهه دارخوین از سازمان ما بازدید کرد و پرسید شما زرهی برای عملیات میخواهید تشکیل بدهید یا اینکه میخواهید زرهی را برای زرهی بسازید؟ من منظور او را فهمیدم. او چون طرح سازمان رزم سپاه را نوشته بود و از فرماندهان عالیرتبهای بود که طرحهای عملیاتی را مینوشت، دیدگاه و سخنش برای ما بسیار مهم بود. به شهید باقری گفتم که هدف ما زرهی برای زرهی نیست. او گفت پس به گلف بیا تا به صورت جدی با هم صحبت کنیم.
تاسیس یگان زرهی حرکت ارزشمندی برای سپاه بود. من آن موقع 120 نفر نیرو از کادرهای سپاه جذب کردم که برکات بسیاری برای سپاه داشتند. ابتدا نیز تمامی اینها خدمه تانک بودند تا اینکه یاد بگیرند چگونه با تانک کار کنند. حرف ما این بود که نیروهای بسیجی که شجاعانه در جبههها حضور پیدا میکنند باید در یگان زرهی حضور یابند و با ابزار قدرتمند تانک و نفربر به دشمن هجوم ببرند.
از این رو مولفههای سرعت، قدرت، آتش و مقابله با ضدحمله دشمن برای ما بسیار مهم بود و هدفمان این بود تا ذهنیت فرماندهی جنگ مبنی بر ناکارآمدی زرهی ایران در جنگ را تغییر بدهیم. خوشبختانه در عملیات طریق القدس این موضوع اثبات شد و نیروهای زرهی ما توانستند عقبه دشمن را ببندند. وقتی عقبه دشمن بسته شد، یک تیپ زرهی دشمن که شامل 3 گردان تانک و یک گردان مکانیزه بود، در محاصره قرار گرفت و تمامی تجهیزات این تیپ به دست ما افتاد. پس از این عملیات گردان تانک ما به تیپ تانک ارتقا یافت.
من همچنان سوالی در ذهن داشتم و آن این بود که چرا عراقیها در زرهی دست برتر دارند؟ آنها تحرک بالایی نسبت به ما داشتند. آنها همچنین آتش برتری داشتند. ما گفتیم علاوه بر آتش برتر باید دقت هم داشته باشیم تا از دشمن پیشی بگیریم؛ یعنی اگر آنها در تیر چهارم هدف را میزنند ما در تیر اول بزنیم. همچنین این را مدنظر قرار دادیم که جسورانه جلو برویم و به محض آغاز عملیات، تانک پشت سر پیاده حرکت کند و خود را به هدف برساند. سرعت، دقت و روحیه تهاجمی میتوانست ما را در موقعیت برتر قرار بدهد.
در نبرد سابله تانکهای روشن دشمن را به جبهه خودی آوردیم و از همانها در همان عملیات علیه دشمن استفاده کردیم. دشمن با هدف بازپسگیری دوباره بستان به سابله حمله کرد. ما پیش از آن چند روز در چذابه با دشمن درگیر بودیم. من در سنگر در حال استراحت بودم که به یکباره دیدم غلامعلی رشید و رحیم صفوی بنده را در بیسیم صدا میزنند و میگویند که عراق در پل سابله به ما حمله کرده است. وقتی به دشمن رسیدیم، آنها از پل سابله عبور کرده بودند. با آنها درگیر شدیم. 7 تانکشان به صورت روشن این سوی پل ماند. همانها را برداشتیم و به جبهه خودی آوردیم و از همان تانک به سوی آنها شلیک کردیم. این اتفاق در تاریخ جنگ ایران و عراق بیسابقه است. ما حدود 2 ماه بود که با نفربرهای شرقی آشنا شده بودیم و خدمههای نفربر به راحتی میتوانستند شلیک کنند. در حالی که یک خدمه تانک نیازمند سه ماه آموزش است.
مجموعه این اقدامات در سپاه و ارتش تاثیر زیادی داشت و ابتکار عمل از دشمن گرفته شد. در این عملیات ماهر عبدالرشید فرمانده افسانهای عراق نفربرهایش را گذاشت و فرار کرد. ما در این عملیات علاوه بر آن 7 تانک به نفربرها و تانکهای بسیاری دست پیدا کردیم. یکی از این نفربرها، نفربر OT62 فرماندهی ساخت چک بود که سیستم ناوبری داشت که ما سیستم ناوبری آن را به بچههای توپخانه سپاه دادیم.
فرماندهان ارشد سپاه به ما اعتماد کردند که ما میتوانیم تجهیزات پیشرفتهای داشته باشیم. از این رو برنامهریزی کردیم تا نیروهای رزمنده تا میتوانند تانکی از دشمن منهدم نکنند، بلکه به غنیمت بگیرند و بیاورند. فرماندهان نیز طرح مانور را دورانی ترسیم کردند تا عقبه نیروهای دشمن بسته شود. در عملیات فتح المبین در شوش توانستیم عقبه دشمن را ببندیم و لشکر یک عراق را محاصره کنیم و تجهیزاتش را به غنیمت بگیریم. در مرحله اول عملیات فتح المبین در سرپل نادری دشمن به گونهای دور خورد که تیپ 42 عراق با سه گردان تانک و با فرماندهاش اسیر شد. تمامی این تانکها در اختیار ما قرار گرفت و در مرحله دوم عملیات در دشت عباس علیه خودشان به کار بردیم.
یک بار به یکی از جبههها رفتم. فرماندهای برای گردان نفربرها انتخاب کردم. به اندازه یک گروهان نفربر و خدمه به او دادم. دو گروهان خدمه نفربر نیز به او دادم و گفتم نفربرهایش هم برایت میرسند. بعد او را به روی ارتفاعی (تپه سبز) در همان نزدیکی بردم و گفتم به خطوط دشمن با دقت نگاه کن. آنجایی که نفربرهای دشمن است را ببین. گفت: خُب. گفتم: آن نفربرها مال ماست. آنها را میگیری و به خدمهها میدهی. (خنده) من اعتماد داشتم که با سازماندهی نیروها میتوانیم از تجهیزات دشمن استفاده کنیم.
ما دیگر آموخته بودیم که با تانکهای عراقی کار کنیم. گاهی وقتها که از بین نیروهای زرهی و مکانیزه عراق اسیر میگرفتیم، آنها را به یگان زرهی خودمان میبردیم و آنها تعجب میکردند که ما به راحتی میتوانیم با تجهیزات آنها کار کنیم و خدمههای بسیجی ما مانند خدمههای حرفهای آموزش دیده در شوروی عمل میکنند. یکی از اسرای عراقی به شوروی رفته بود و دوره تخصصی موتور دیده بود. در جبهه ما موتورکار ما یک تعمیرکار بود که در شهرشان روی موتورهای دیزلی کار کرده بود.
چون موضوع به بحث آموزش کشیده شد، اجازه بفرمایید این سوال را بپرسم که شما نیروهای خودتان را چگونه آموزش میدادید؟ آیا از ارتش کمک میگرفتید یا اینکه به صورت ابتکاری عمل میکردید و به صورت آزمایش و خطا به عمل صحیح میرسیدید؟
سردار جعفری: تعدادی از نیروهای ارتش که آموزش نفربر BMP دیده بودند، به برخی از نیروهای ما در خصوص تعویض باطری و کارهای اولیه نفربر در همان ابتدا آموزش دادند. اما چون ارتش تانکهای روسی نداشت، نمیتوانست به ما یاد بدهد. همچنین حدود 200 نفر از عراقیها که بعدها به لشکر بدر پیوستند کارهای تعمیرات، برقی، آمادهسازی و... برای ما انجام میدادند؛ اما آن چیزی که اصل و اساس بود اتکای به خود در شرایط اضطرار بود.
ما مجبور شدیم که خودمان یاد بگیریم. برخی از نیروهای ما فنیکار بودند و تحصیلات فنی و دانشگاهی هم داشتند. مهم این بود که تمامی نیروها انگیزه و باور به ما میتوانیم را داشتند.
پس از عملیات بیت المقدس و با آغاز عملیاتهای برون مرزی که اولین آن رمضان بود، دشمن اقدام به مسلح کردن زمین کرد.
تا پایان عملیات بیتالمقدس که آخرین عملیات درون مرزی ایران در سال 61 به حساب میآید، سپاه چه تعداد توانست نفربر و تانک از عراق به غنیمت بگیرد؟ و وضعیت سازماندهی نیروها چگونه بود و سپاه چند لشکر، تیپ و گردان زرهی داشت؟
سردار جعفری: در عملیات فتح المبین حدود 400 تانک و نفربر غنیمت گرفتیم. در این عملیات بیشترین غنیمت را گرفتیم؛ چون سپاه چهارم عراق دور خورد و ما توانستیم امکانات بسیاری به دست آوریم. در عملیات فتح المبین استعداد یگان زرهی 250 تانک و نفربر بود که در عملیات بیت المقدس به 400 تانک و نفربر رسید که تمامی عراقی بودند.
ما در یگان زرهی هم گردان مستقل داشتیم و هم گردانهایی داشتیم که در کنار یگانهای پیاده بودند و هم تحت امر قرارگاه بودند. ساختار ما منعطف بود. در عملیات طریق القدس سازمان رزم ما گردان، در فتح المبین تیپ و در بیت المقدس لشکر بود. در عملیات بیت المقدس هم هرچند دشمن توانست بسیاری از تجهیزات خود را عقب ببرد، اما باز هم توانستیم تانک و نفربرهایی را به غنیمت بگیریم. از ابتدای جنگ تا پایان عملیات بیتالمقدس حدود یک هزار تانک و نفربر از عراق غنیمت گرفتیم.
از این به بعد به دلیل اینکه عراق تانکهای خود را به عقب برد، دسترسیمان به تانکهای عراق کم بود. ضمن اینکه ما نیز دو گردان تانک خود را در عملیات رمضان به دلیل حرکت در عمق از دست دادیم. عراقیها پس از عملیات رمضان در لاک دفاعی فرورفتند و استحکامات بسیاری به وجود آوردند. عملیات رمضان تجربه بسیار ارزشمندی برای ما بود و ما به این نتیجه رسیدیم که عراق، عراق گذشته نیست.
حسن باقری به من گفت از این به بعد عراق روبروی ما آب خواهد انداخت و تو برو ببین که برای عبور از آب از چه نفربری میتوان استفاده کرد. در مطالعاتم دیدم که ارتش قبل از انقلاب در قبال 150 میلیون دلار پول گاز یک هزار و 500 دستگاه BTR50 و BTR60 دریافت کرده است که آبی - خاکی هستند. این نفربرها در خوزستان مانوری اجرا کرده بودند که فرماندهان ارتش وقتی دیده بودند کارآیی ندارد، از رده خارج کرده بودند.
ما این نفربر را از عراقیها هم غنیمت گرفته بودیم و داشتیم. یک نوع از این نفربر را هم چکیها ساخته بودند که از آن هم استفاده میکردیم. از این لحاظ با نفربرها آشنا بودیم. صیادشیرازی قبل از عملیات فتحالمبین هم میخواست 100 دستگاه از این نفربرها را به ما بدهد که ما نخواستیم و به جای آن BPM گرفتیم.
در مورد کارآیی آن نفربر با حسن باقری صحبت کردیم. من معتقد بودم که این نفربر برای ما کارآیی ندارد. حسن باقری گفت چه چیزی از آن به درد ما نمیخورد؟ جز به جز آن را بررسی کردیم که در نهایت به موتور آن رسیدیم. حسن باقری گفت پس موتور آن را عوض کنید. این یک راه حل بزرگ برای من بود. سه موتور روی آن نفربر آزمایش کردیم که یکی از آنها خوب بود. هزار تا از آن نفربرها شنیدار بود که اسمش خشایار بود. ما با صیادشیرازی توافق کردیم که هزار نفربر را بگیریم، بازسازی کنیم و در نهایت 60 درصد را خودمان برداریم و 40 درصد را به ارتش بدهیم.
ما ظرف یک هفته تمامی نفربرها را به سرعت از ارتش تحویل گرفتیم و با قطار به تهران آوردیم. پس از عملیات محرم (آبان 61) با هواپیما همراه با حسن باقری به تهران آمدم. باقری در پرواز به من گفت که برو با رفیقدوست صحبت کن تا وزارت صنایع سنگین نفربرها را برایت بازسازی کند. همچنین با نیروی انسانی صحبت کن تا برای بازسازی نیرو داشته باشی و انشاالله تا سال آینده یک هزار دستگاه آماده شود.
با وزارت سپاه و وزارت صنایع سنگین جلساتی برگزار کردیم و کار بازسازی آغاز شد. اولین سری بازسازی نفربرها در ابتدای سال 62 انجام گرفت و برای عملیات خیبر حدود 50 نفربر آماده شد. آن وقت دیگر حسن باقری شهید شده بود و نبود که ببیند بازسازی نفربرها به نتیجه رسیده است. در سال 62 سازمان زرهی را گسترش دادیم، یک مرکز آموزش در شیراز و یک مرکز تعمیرات در اهواز تاسیس کردیم و یک لشکر را به سه تیپ و یک گردان مستقل تبدیل کردیم.
در عملیات خیبر سه تیپ را در اختیار 3 قرارگاه ارتش و سپاه قرار دادیم. یک گردان مستقل را هم در اختیار خود برای موقع ضرور نگه داشتیم. پل خیبری که آمد، تنها وسیلهای که میتوانست این پلها را به هم وصل کند، این نفربرها بودند. این نفربرها برگ برندهای برای سپاه بود که تحرک بالایی در مناطق جنگی داشت. در منطقه جنگی فاو این نفربرها کاربری خوبی در آب و زمین و باتلاق داشتند.
ما در عملیاتهای برون مرزی تانک و نفربر کمی به غنیمت گرفتیم که بیشترین آن 30 تانک و نفربر بود که در عملیات والفجر هشت به دست آوردیم. در این عملیات ما به تانکهای پیشرفته T72 دسترسی پیدا کردیم. این تانک فوقالعاده پیچیده و تمام سیستمهایش اتوماتیک بود. ما از این تانکها در سپاه و در عملیاتها استفاده کردیم. در نتیجه فرماندهان به این نتیجه رسیدند که زرهی سپاه در جنگ کارآمد است. هیچ عملیاتی نبود که سپاه زرهیاش را وارد عمل نکند.
پس از عملیات رمضان در طرح مانورهای عملیاتهای بزرگی مانند والفجر هشت، خیبر، بدر و کربلای 5 دیده میشود که یگان زرهی دیگر آن نقش مهم و اثرگذار را ندارد. همچنین در عملیات کربلای 5 سپاه از آقای هاشمی رفسنجانی درخواست کرد تا 50 دستگاه تانک برای نفوذ به عمق دشمن از ارتش به سپاه تحویل داده بشود. بفرمایید که چرا یگان زرهی سپاه در نیمه دوم جنگ، نقش کمتری داشت؟
سردار جعفری: عملیاتهای برون مرزی ایران غافلگیرانه و آبی - خاکی بود؛ از این رو یگان زرهی سپاه نمیتوانست در موج اول عملیاتها مشارکت داشته باشد. موج اول عملیات غافلگیرانه است و اگر تانکها وارد عمل میشدند، دشمن میفهمید.
اولین عملیات آبی - خاکی عملیات خیبر بود که درباره نقش زرهی سپاه گفتم. قرار بر این بود که قرارگاه فتح پس از باز کردن راه در نهایت به شرق نشوه برسد. ما در شب اول عملیات نیروهای خود را آماده کردیم و تانکها تا پشت میدان مین هم رفتند؛ اما چون خط شکسته نشد، تانکها برگشتند. در روز ششم عملیات که تیپ 30 عراق حمله کرد با آنان درگیر شدیم، 6 تانک از عراقیها غنیمت گرفتیم.
در روز هشتم عملیات نیز که سرپل طلائیه توسط قرارگاه گرفته شد، تانکهای ما وارد عمل شدند و موفقیتهای داشتند؛ اما نتوانستیم ادامه بدهیم چون عراقیها موانع متعددی به وجود آورده بودند که نمیشد پیشروی کرد. البته با نفربرهای خشایار اقدامات خوبی انجام دادیم.
در عملیات کربلای 5 این درخواستی که گفتید را ارائه کردیم. درخواست ما این بود که آنها را به ما بدهند، ما آنها 2 تیپ به ما مامور کردند. ما مانور مشترک گذاشتیم؛ اما متوجه شدیم که گردانهای تانک گروهان هستند که کل تیپشان 45 تانک بیشتر ندارد. ضمن اینکه تانکها ارتباط شبکه بیسیمی نداشتند و قدرت مانوری نداشتند. بنابراین نتیجهای که میخواستیم حاصل نشد.
در عملیات کربلای 5، استعداد زرهی ما حدود یک هزار و 700 دستگاه تانک و نفربر بود که بیشتر آنها غنیمتی بود که در گردانهای مستقل، پیاده و... سازماندهی شده بود.
تعمیر، نگهداری و ساخت تانک از موضوعات مهمی هستند که هر کشوری انجام میدهد. آیا شما در زمان جنگ اقدامی برای ساخت تانک و نفربر انجام دادید یا اینکه اصلاً این موضوع مرتبط با وزارتهای سپاه و دفاع بود؟
سردار جعفری: ما به دنبال ساخت هم بودیم. در سال 62 همزمان با اینکه نفربرها را بازسازی میکردیم، بنده مشخصاتی را برای معاون نخستوزیر در امور جنگ که کمیسیونهای پشتیبانی جنگ هم داشتند، نوشتم. بنده قید کردم که برای تحرک نیازمند نفربر رزمی هستیم که مشخصات آن را برای آنها ارسال کردیم؛ البته این نامه با امضای یکی از فرماندهان ارشد سپاه ارسال شد.
نفربرهای براق ایرانی
نفربری که شما مشخصات آن را قید کرده بودید، بر مبنای نفرهای غربی بود یا شرقی؟
سردار جعفری: ترکیبی بود. شنیای که درخواست کرده بودم شنی نفربرهای M113 بود چون کفشکدار بود و روی آسفالت میتوانست حرکت کند و در داخل نیز میتوانست ساخته شود. تمامی مشخصات را به آنها دادم. آنها آزمایشات را انجام دادند و نمونهای ساختند. تحقیقات جهاد هم دست به کار شد. سپاه نیز همینطور. سپاه اقدام به طراحی و ساخت نفربرهای براق کرد.
جهاد نفربرهای کوچکی با نامهای شهید اعتباری و شهید فارسی ساخت که ما آنها را امتحان کردیم. کمیسیون 13 جنگ با موضوع همین نفربرها تشکیل شد. من مشخصات و نیازمندیها را مطرح کردم. در این بین آقای رفیق دوست به من گفت که کرهشمالی نفربری دارد که شما بروید ببینید که اگر خوب بود بخریم. من همراه با آقایان مسعود میرکاظمی، مهدی غضنفری و تنگسیری (فرمانده فعلی نیروی دریایی) و اسلامی به کرهشمالی رفتم. نفربرها را دیدیم و آزمایش کردیم؛ اما بدنه و قدرت موتورشان ضعیف بود و به درد ما نمیخورد. ضمن اینکه 60 دستگاه بیشتر نمیتوانستند به ما تحویل بدهند که من گفتم این تعداد را که نمیخریم، غنیمت میگیریم. (خنده) تانک هم داشتند که کپیسازی از تانک T62 بود اما آن توانایی و قدرت را نداشتند.
ما نفربر براق را طراحی کردیم و ساختیم که نفربر خوبی هم شد؛ اما به زمان جنگ نرسید و بعد از جنگ به نفربر سازمانی سپاه تبدیل شد. بدنه و موتور آن را هم ارتقا دادیم. تحرک در یگانهای رزم خیلی مهم است. فرهنگ ما با این نفربرها همسان است؛ اما متاسفانه در زمان جنگ به براق دسترسی پیدا نکردیم. زمانی که آیتالله خامنهای رئیس جمهور بود، ماکت نفربر براق را خدمت ایشان بردم. ایشان بسیار خوشحال شد و بسیار تشویق و تاکید کردند که با دقت این نفربر را بسازیم.
بسیار ممنونم. در پایان اگر نکتهای است بفرمایید.
سردار جعفری: یکی از مسائل مهم برای ما کادرسازی زرهی بود تا در صحنه نبرد به خوبی عمل کنند و از ابزار به خوبی استفاده کنند. بعد از جنگ بسیار تحقیق کردیم که چه نوع تانک و نفربری برای ما کاربردی است؛ اما پیش از انقلاب اینگونه نبود. آمریکا و غرب برای ما انتخاب میکردند که چه چیزی را به ما بدهند. من مدتی اسناد وزارت دفاع و مکتوبات تیمسار طوفانیان را مطالعه کردم. مستشار نظامی آمریکا در ایران لیست تجهیزات و تسلیحات از رده خارج شده خودشان را برای شاه ارسال کرده بود. شاه نیز آنها را امضا کرده بود و به طوفانیان داده بود. طوفانیان هم آنها را خریده بود.
ما اکنون حق انتخاب داریم. هم حق انتخاب در خرید و هم حق انتخاب در ساخت داریم که این به برکت استقلالمان است. امروز در سپاه و ارتش یگانهای زرهی و مکانیزه داریم که از دوران جنگ به مراتب بسیار پیشرفتهتر هستند. بنده هفته دفاع مقدس از یکی از یگانهای زرهی ارتش بازدید کردم که پیشرفتهای ارتش در این حوزه برای من شگفتانگیز و قابل تقدیر و تحسین بود.
دیدگاه تان را بنویسید