داروی قاچاق؛ هر کیف ۲۰ میلیون!
تحریمهای آمریکا، کاسبانی هم دارد. آنهایی که با قاچاق داروی بیماریهای صعبالعلاج سعی میکنند از این آب گلآلود برای خود ماهی بگیرند. اگر از قاچاق دارو بهعنوان دلالی با جان مردم یاد کنیم بیراه نگفتهایم. حوزهای که گویی در آن هیچچیز جز پول مهم نیست.
خبرگزاری فارس: تحریمهای آمریکا هرچند موضوع تازهای نیست، اما چند سالی است که با زیر پا گذاشتن ابتداییترین حقوق انسانی، حوزه بهداشت و درمان را نشانه گرفته است. هرچند سردمداران آمریکا ادعا میکنند ایران را از نظر دارویی تحریم نکردهاند، اما با ایجاد موانع متعدد در مسیر تهیه دارو، از تهدید و ارعاب شرکتهای دارویی گرفته تا مانعتراشی در مسیر انتقال کالا و تبادلات مالی، تلاش میکنند که بیشترین مشکل را برای مردم ایران ایجاد کنند. مشکلاتی که وقتی به حوزه بیماریهای صعبالعلاج میرسد، خود را بیشتر نشان میدهد، چراکه تولید اغلب این داروها در انحصار کشورها و شرکتهای خاص است.
اما این تحریمها، کاسبانی هم دارد. آنهایی که با قاچاق داروهای مختلف، بالاخص داروی بیماریهای خاص سعی میکنند از این آب گلآلود برای خود ماهی بگیرند. اگر از قاچاق دارو بهعنوان دلالی با جان مردم یاد کنیم بیراه نگفتهایم. حوزهای که در آن گویی هیچچیز جز پول مهم نیست.
وقتی در بازار دارو صحبت از دلالی و قاچاقچی به میان میآید در ادامه، به ماجرایی مافیایی میرسیم که کنجکاوی در آن حکم بازی با دم شیر دارد. سرشبکهها و بنگاههایی که بر اساس شنیدهها عواملی درجه بندی شده دارد و از کف کوچه پسکوچههای ناصرخسرو تا کنار داروخانههای بزرگ و حتی بیمارستانهای بیماریهای خاص به دنبال فروش دارو بهصورت غیرقانونی هستند. افرادی بیرحم که مانند ساقیان مواد مخدر از گرفتاری مردم سوءاستفاده میکنند و مبالغ هنگفتی را به جیب میزنند. همراه با چند بیمار، گشتی زدهایم در بازار سیاه دارو، هرچند که به سختی و با ترس و لرز توانستیم عکسهایی از این کاسبان تحریم تهیه کنیم.
دلالی بر سر نیاز مردم
عزیزش روی تخت بیمارستان در حال پرپر زدن است و او بیتاب و سرگردان پی نوشدارویی میگردد که حکم آب حیات دارد. اضطرابش حتی از زمانی که خبر سرطان پدرش را شنیده بدتر است تا حدی که تمام وجودش را به آتش کشیده؛ حیران از شنیدن: «نداریم؛ تمام کردهایم.» با بغضی آکنده از درد روی صندلی بوستان نشسته است. اما باید کاری انجام دهد. ناچار گام در بیراهه ناصرخسرو میگذارد تا شاید دلالان این راسته بتوانند نیازش را برآورده کنند. نسخهاش از شدت دستبهدست شدنها انگار قدمتی چندساله پیدا کرده است. دلال بیخیال عالم، وقتی عینکش را برمیدارد تا نسخه را بخواند چهره بیروح و بیحالتش بیشتر نمایان میشود. اما برای او هیچچیز حتی جواب دادنهای تنفر برانگیز مهم نیست. جوان درمانده با لبانی خشک با التماسی میگوید: «آقا! تو رو خدا. گیر این داروها هستم. فقط گران نباشد. خدا میداند از بیمارستان تا اینجا پیاده آمدهام.» نیشخند بیمورد دلال او را به هم میریزد. دلال با لحنی قلدرمآبانه میگوید: «همینجا باش تا خبرت کنم.»
بدون هیچ عجلهای قدمبهقدم در کوچه باریک «خدابنده» راه میافتد و بدون اینکه حتی به عقب نگاه کند به راهش ادامه میدهد و در پیچ انتهای کوچه محو میشود. صاحب نسخه نیمساعت منتظر میماند تا اینکه دلال بالاخره برمیگردد. تا میانه راه به طرفش میرود. دلال با همان لحن ناخوشایند میگوید: «چرا اینجا آمدی؟ مگر نگفتم همانجا باشید!»، اما او برافروختگیاش را از رفتار بد دلال، پشت نیازش پنهان میکند. روی دلال را میبوسد و همچنان که خشمش را کنترل میکند میگوید: «حالا که چیزی نشده. چند قدم به استقبالتان آمدم.»
دلال دستهایش را چند بار تکان میدهد و میگوید: «حالا عیبی ندارد. ۵ میلیون تومان!» گویی تمام دنیا روی سرش خراب میشود. رنگش مثل گچ دیوار میشود. با عجز میگوید: «به خدا ندارم. تخفیف بده.» بالاخره موفق میشود او را با ۴ میلیون تومان راضی کند؛ آنهم دارویی که هیچ تضمینی در صحت و سلامت و درستی تاریخ آن وجود ندارد.
عکس، تزئینی است
دلالان سرپایی روزانه ۳ میلیون درآمد دارند
مسیر ناصرخسرو شاید راهحل تازهای برای تهیه دارو نباشد. راهحل پردردسری که اگر اهلفن هم باشید بهسختی میتوانید از بینشان سردر بیاورید تا گنجشک را جای بلبل قالبتان نکنند. اما این تمام ماجرای دلالی سرپایی دارو نیست. ردپای این داستان را میتوان کنار داروخانههای معتبری مثل ۲۹ فروردین و ۱۳ آبان هم پیدا کرد.
روی موتورش نشسته و درحالیکه هراسان و با ریتمی منظم اینطرف و آنطرف را نگاه میکند توی گوش افرادی که در حال رفتن به داروخانه یا خروج از آن هستند با صدایی خشدار میگوید: «دارو میخواهی؟» میگویم: «انسولین میخواهم.» میگوید: «۱۰ درصد از قیمت بازار آزاد ارزانتر دارم.» میگویم: «تاریخ گذشته که نیست؟» با اعتمادبهنفس میگوید: «نه بابا! ما اینطوری کار نمیکنیم.» کاملاً واضح و کوتاه صحبتهایمان ردوبدل میشود؛ حتی وقتی میپرسم؛ «روزی چند انسولین میفروشی؟» میگوید: «چه سؤالی است که میپرسی! اگه روزی ۲، ۳ چوب (۲ تا ۳ میلیون تومان) نفروشم خانه نمیروم.» این را میگوید و مثلاینکه متوجه شده باشد زیادی دارم کنجکاوی میکنم میگوید: «داری زیادی سؤال میکنی. برو پی کارت. مشتری نیستی.»
آدمهای خطرناکی هستند
ظاهرا قاچاق دارو راه چندانی به داروخانههای بزرگ ندارد و بیشتر در بازار سیاه به فروش میرسد. لااقل داروخانهها ترجیح میدهند در برابرش ساکت باشند یا اگر درباره آن صحبت میکنند حاضر نیستند نامشان مطرح شود. یکی از داروخانهداران میگوید: «برای ما خرید غیرقانونی دارو امکان ندارد. یعنی قانون اجازه انجام چنین کاری را نمیدهد. البته اگر حتی از نظر قانونی مشکلی وجود نداشت باز هم عقل سلیم و علم داروسازی اجازه خرید دارو به این شکل را نمیداد؛ دارویی که نحوه نگهداریاش مشخص نیست و استاندارهای لازم را ندارد!»
داروخانهدار دیگری میگوید: «هیچ داروخانهداری اعتبارش را خرج داروی قاچاق و بینام و نشان استاندارد نمیکند. چون باید پاسخگوی مسئولان و از همه مهمتر مردم باشد. اما روبهرو شدن با قاچاقچیان دارو کار سادهای نیست و سرشبکههای آن، آدمهای عادی نیستند. اگر قرار باشد کسی پی کارشان را بگیرد بدون شک کار خطرناکی کرده است. چون افرادی که داروی تاریخمصرف گذشته میفروشند و جان بیمار برایشان مهم نیست مسلماً جان هیچ فرد دیگری هم برایشان مهم نیست.»
داروهایی که با ساک قاچاق میشوند
البته روشهای قاچاق دارو هم روز به روز، بهروز میشود. یکی از این روشها توزیع دارو بهصورت چمدانی است؛ قاچاقچیانی که کیف کیف داروهای نایاب را وارد کشور میکنند و در درجه اول ترجیح میدهند آنها را به داروخانههای مرکزی برسانند.
داخل داروخانه نشستهام که مردی با موهای جوگندمی وارد میشود. ساک تقریباً بزرگی در دست دارد. میتوان بهراحتی حدس زد که مسافر است. با فارسی دستوپا شکسته قصد دارد مسئول داروخانه را متوجه کند که مقداری دارو در کیفش دارد. مسئول داروخانه هم از روی کنجکاوی داروهای داخل کیف را بررسی و بهزحمت آن مرد را متوجه میکند که نمیتواند داروها را بخرد. وقتی مرد از داروخانه بیرون میرود مسئول داروخانه به همکارش میگوید: «داروهایش آمریکایی بود.» وقتی ماجرا را از او میپرسم، چدان مایل به توضیح دادن نیست. خیلی کوتاه میگوید: «این چندمین نفری است که دارو از عراق آورده و میخواهد بفروشد. ولی نمیتوانند به داروخانهها بفروشند و آخر میروند ناصرخسرو.»
معامله در پسکوچههای ناصرخسرو
دوباره مسیرمان به ناصرخسرو میخورد؛ جایی که انگار خبرهای زیادی در آنجاست. در کوچهپسکوچهها عمدتاً افرادی که دارو را در ساک وارد کشور کردهاند در حال معامله هستند. آرام و بدون دردسر دارویی را که نیاز مردم است وارد کشور میکنند و با سودهایی قابلتوجه به دلالان سرپایی میفروشند. در میانه کوچه باریک، یکی از قاچاقچیان در حال گفتگو با یکی از دلالان است. دلال سوار موتور است و در حال صحبت درباره دارو. صحبت از خرید کل ساک به مبلغ ۲۰ میلیون تومان است که از کنارشان عبور میکنم.
یکی از بازاریهای تهران که خودش هر روز با این پدیدهها روبهروست، درباره مشاهداتش اینگونه برایمان توضیح میدهد: «اغلب این افراد که دارو را به شکل قاچاق وارد میکنند از کشورهای همسایه میآیند. در مرز داروها را میان لباسها و وسایلشان، جاساز و وارد کشور میکنند. سود خوبی هم دارد. اغلب هم چند میلیون تومان گیرشان میآید. من در جریان جزئیات دقیقش نیستم، ولی میدانم اغلب داروها خاص و برای بیماریهای صعبالعلاج است. چون در کشور ما این داروها گرانتر از کشورهای اطراف است؛ و البته هیچ بعید نیست که در مسیر برگشتشان، داروهای رایج را که ارز ۴۲۰۰ تومانی به آن تعلق گرفته است با خود از مرز خارج کنند.»
دیدگاه تان را بنویسید