بنای جدید برنامه ریزی
سرویس اقتصادی « فردا »: یکی از مهمترین مسائلی که این روزها فکرم را به خود مشغول کرده است، چگونگی احیای نظام برنامهریزی کشور است. موضوعی که اتفاقاً معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی رئیسجمهور در فراخوان اخیر خود به آن اشاره داشته است. این فراخوان کاملاً نشان میدهد که دولت نیز بر سر احیای سازمان برنامه در حال تامل شدید است. اگر از بنده پرسیده شود کدام راه را برای احیای نظام برنامهریزی کشور میپذیرید، خواهم گفت که تجربه قبل و پس از انقلاب سازمان برنامه نشان داده این سازمان آنگونه که باید کشور را در مسیر توسعه قرار نداده و باید راه سومی در نظر گرفته شود تا نظام برنامهریزی اثرگذار در ایران به وجود آید.
ایران یکی از کشورهای باسابقه دنیا در نظام برنامهریزی اقتصادی است و حدود 60 سال در این زمینه سابقه دارد. اما بهرغم چنین سابقهای، از لحاظ مختلف فرهنگی و اقتصادی نسبت به کشورهایی که فرآیند توسعه را با ما شروع کردند، عقبمانده است.
این یک پرسش مهم است که چرا نظام برنامهریزی در دو نظام شاهنشاهی و جمهوری اسلامی نتوانسته به نیازهای توسعهای کشور پاسخ دهد؟ چرا نقش سازمان برنامه در هنگامی که درآمدهای نفتی به وفور میرسد کمرنگ میشود و حاکمیت فراموش میکند کشور بر اساس برنامه باید چه راهی را طی کند و به اهداف خود برسد؟
از زمان تاسیس سازمان برنامه تاکنون به قیمتهای امروز چیزی در حدود دو هزار میلیارد دلار از محل صادرات نفت درآمد داشتهایم. با هر مقیاس و متری که اندازهگیری کنیم متوجه خواهیم شد عدد بسیار بالای ناشی از درآمد نفتی از راه نظام برنامهریزی، به چنان ثروتی تبدیل نشده است که بتوانیم آثار روشنی از این ثروت را در کشور ببینیم.
آنقدر اثر نظام برنامهریزی در دوره وفور درآمدهای نفتی ناچیز است که نمیتوانیم مثالی بیاوریم و بگوییم نسبت در این دورهها نظام برنامهریزی ما توانست این تحولات را در کشورمان به وجود بیاورد.
ترکیه که در همسایگی ما زندگی میکند نه به مانند ما درآمدهای نفتی داشته و نه اینکه در نظام برنامه دارای قدمتی چون ما بوده است اما تصمیمگیران و تصمیمسازان این کشور ترکیه را به جایی رساندهاند که میتوان شواهد گوناگونی را به گواه گرفت و گفت که توسعه موجود محصول کدام برنامهریزی بوده است.
بررسی عملکرد نظام برنامهریزی در ایران نشان میدهد گاه حتی در زمانی که سازمان برنامه نداشتهایم عملکرد اقتصادیمان بهتر نیز بوده است. در همین تجربه پنج شش ساله اخیر حتی، بعد از اینکه سازمان برنامه از بین رفت و در عمل منحل شد، در برخی از سالها هشت درصد رشد اقتصادی داشتهایم. البته نمیخواهم از انحلال این سازمان دفاع کنم بلکه میخواهم به کارکرد نظام برنامهریزی در ایران اشاره داشته باشم و بگویم تا زمانی که ذهن تصمیمگیران به برنامهریزی خو نگیرد وجود تشکیلاتی چون سازمان برنامه نمیتواند ما را به توسعه نزدیک کند.
عملکرد 10ماهه دولت یازدهم نشان میدهد که شاید اگر سازمان برنامه منحل نشده بود، ایستگاهی بر سر تصمیمگیری دولت ایجاد میشد و اتفاقات مثبتی که طی 10 ماهه اخیر در بخش اقتصاد (کاهش تورم و خروج از رکود) افتاده است، رخ نمیداد. انسجامی که دولت آقای روحانی در زمینه کاهش نرخ تورم از خودش نشان داد و بلافاصله بعد از توفیق در کاهش نرخ تورم، به سراغ بهبود وضعیت رشد اقتصادی یا ایجاد اشتغال رفت در غیاب سازمان برنامه انجام شده است. آیا اگر چنین سازمانی وجود داشت این اهداف محقق میشد؟
مگر در غیاب همین سازمان برنامه آقای دکتر روحانی بودجه امسال را زودتر از موعد مقرر به مجلس تحویل ندادند؟ مگر با وجود همین سازمان برنامه نبود که در فاصله سالهای 84 تا 86 بودجه دیر به مجلس ارائه شد؟ مگر برنامه چهارم را در حضور سازمان ننوشته بودیم؟ چقدرش اجرا شد؟ برنامه پنجم را هم که بدون سازمان برنامه نوشتیم، چقدرش اجرا شد؟ مساله ایران داشتن یا نداشتن برنامه نیست، مساله ایران جسارت و اراده اجراست. ما در ایران مشکل دانش نداریم بلکه مشکل اجرا داریم.
بنابر آنچه که اشاره شد تصور میکنم چیزی که هرگز تکرار نمیشود احیای سازمان برنامه به شکل گذشته خواهد بود. در حقیقت با اینکه معتقدم دولت جدید باید به دنبال راه سومی برای احیای نظام برنامه باشد احساس میکنم احیای سازمان برنامه، حتی اگر دولت هم بخواهد، به شکلی که تا پیش از سال 1386 پایدار بود، صورت نخواهد گرفت چون چنین کاری نه ممکن است و نه عقلانی.
در سال 1350 وقتی که شاه درآمدهای نفتی را دید سازمان برنامه را به سمتی برد که به بازوی فکری حکومت تبدیل شود. آن چیزی که من میتوانم پیشنهاد کنم این است که سازمان برنامهای که تشکیل میشود مانند تجربه دهه 1350 به بازوی فکری دولت تبدیل شود. هماکنون دولت فاقد بازویی پژوهشی است. مراکز تحقیقاتی و پژوهشی مانند مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام و مرکز پژوهشهای مجلس خارج از قوه مجریه هستند و طبعاً نظرات این دو مرکز نمیتواند به طور کامل مورد توجه دولت قرار گیرد. اما اگر سازمان برنامه جدیدی که به وجود میآید این خلأ را پر کند، دولت حداقل این توانایی را خواهد داشت که در خصوص مسائل مختلف کشور از نظر نخبگان در قالب سازمانی منسجم بهره ببرد.
سازمان جدیدی که به وجود میآید باید وضعیت موجود کشور را به درستی ترسیم کند و واقعیتها را در نظر بگیرد. از همه مهمتر اینکه برای جامعه ایرانی و نظام موجود سازمان طراحی شود. باید بپذیریم که نظام برنامهریزی در ایران نسبت به آمریکا متفاوت است و ما اگر سازمان برنامهای مانند آمریکا داشته باشیم حتماً در اجرای برنامههای اقتصادی خود توفیقی به دست نخواهیم آورد.
واقعیت این است که تمام وجوهی که امر توسعه به آن نیاز دارد هرگز در اختیار دولت نبود و طبعاً سازمان برنامه نیز از این وجوه بیبهره بوده است. اگر امروز میبینیم که سازمان برنامه نتوانسته به نهاد کارشناسی تعیینکنندهای تبدیل شود به این دلیل بوده که هرگز وجوه لازم برای این کار به صورت یکجا در اختیار و حوزه کنترل دولت نبوده است و البته در آینده هم نخواهد بود.
یکی از مواردی که در تمام تجربیات تاریخ سازمان برنامه و بودجه ایران دیده میشود از کنترل خارج بودن وضعیت نیروهای مسلح در تصمیمگیریهای این سازمان است. اگر نظام برنامهریزی در گذشته، فقط میتوانسته تقاضاهای نیروهای مسلح را بررسی کند و تاییده بدهد، امروز هم همین طور است و مدیریت تقاضای این نیروها خارج از کنترل سازمان برنامه است. علاوه بر این تعیین خط مشی سیاست خارجه و قوه قضائیه هرگز زیر نظر دولت نبوده و برنامهریزیهای صورتگرفته به دلیل هماهنگ نبودن با برخی از اصول سیاست خارجه غیر قابل اجرا شده که نمونه بارز آن برنامه چهارم توسعه و سند چشمانداز 20ساله است.
همچنین برخی عوامل در ایران بر روی برنامهریزی تاثیر میگذارند که خارج از اصول نظام برنامهریزی است. در این مورد خود یک تجربه دارم. آن زمان که در یکی از شرکتهای خودروساز فعالیت میکردم توفیق زیادی در صادرات اتوبوس به کشور آذربایجان حاصل شده بود اما چون کاریکاتوریستی از این کشور به یکی از مقدسات ما توهین کرده بود رابطه ما و آذربایجان را تحت تاثیر قرار داد و تجارتی که با این کشور داشتیم به خطر افتاد و نتوانستیم آن صادرات را ادامه دهیم.
با توجه به آنچه گفته شد، مهمترین پیشنهادی که میتوانم ارائه دهم ایجاد سازمانی مطالعاتی و پژوهشی است که بتواند در حوزههای مختلف تصمیمگیری به بازوی فکری دولت تبدیل شود و او را در سرعت بخشیدن به توسعه کشور یاری کند. این سازمان باید قدرت مطالعه، تحلیل وضع موجود و آینده را داشته باشد و بتواند سناریوهای مختلفی را برای رسیدن به یک آینده مطلوب ترسیم کند و به مسوولان ارائه دهد. من فکر میکنم این حداکثر آن چیزی است که ما میتوانیم از یک سازمان برنامه در ساختار و شاکله جمهوری اسلامی ایران انتظار داشته باشیم.
منبع: خبرآنلاین
دیدگاه تان را بنویسید