حکایت لباس جدید و نامرئی پادشاه برای اطرافیان ترامپ
اطرافیان ترامپ واقعا در مورد ترامپ چه فکر میکردند؟ این نه تنها یک سوال منطقی بود، بلکه همان سوالی بود که بیشتر اطرافیان ترامپ از خودشان میپرسیدند.
خبرگزاری میزان: کتاب «آتش و خشم» نوشته «مایکل وولف» روزنامهنگار آمریکایی است که ۵ ژانویه ۲۰۱۸ منتشر شد.
نویسنده در ابتدای کتاب میگوید: «رویدادهایی که من در این صفحات شرح دادهام بر اساس گفتگوهایی صورت گرفتهاند که در یک دوره زمانی ۱۸ ماهه با رئیس جمهور و بیشتر اعضای ارشد کارکنان او (که تعدادی از آنها چندین بار با من گفتگو داشتند) و همچنان بسیاری از دیگری افرادی که کارکنان ارشد رئیس جمهور با آنها صحبت کرده بودند، انجام شده است.
در صفحات۳۱۵ و ۳۱۶ و ۳۱۷ کتاب «آتش و خشم» - انتشارات تیسا - درباره «دونالد ترامپ» آمده است: اطرافیان ترامپ واقعا در مورد ترامپ چه فکر میکردند؟ این نه تنها یک سوال منطقی بود، بلکه همان سوالی بود که بیشتر اطرافیان ترامپ از خودشان میپرسیدند. انها دائما تلاش میکردند که بفهمند خودشان واقعاً در مورد ترامپ چه فکر میکنند، و هریک از شخصیتهای دیگر چه تفکری درباره او دارند.
بیشتر اطرافیان ترامپ پاسخ سوالهایشان را پیش خودشان محفوظ نگه میداشتند. اما در خصوص موضوع اخراج و انتصاب کامی و مولر، گذشته از همه طفره رفتنها و دلیلتراشیها، هیچ کس به جز خانواده خود ترامپ نبود که او را با کنایه مورد سرزنش قرار ندهد.
در این مرحله بود که حکایت لباس جدید و نامرئی پادشاه برای اطرافیان ترامپ به پایان رسید. اکنون مقامات کاخ سفید میتوانستند نسبتاً آزادانه و با صدای بلند عقیده و فراست ترامپ، و بیشتر از همه توصیههایی را که به او میشد، مورد تردید قرار دهند.
در این خصوص تام باراک به یکی از دوستانش گفته بود: «ترامپ فقط دیوانه نیست، احمق هم هست.»
استیون بانون و راینس پریبوس به شدت مخالف اخراج جیمز کامی بودند، در حالیکه ایوانکا ترامپ و جارد کوشنر نهتنها از این تصمیم ترامپ حمایت میکردند، بلکه بر آن اصرار داشتند. این رویداد جنجالی موجب شد بانون به یک نقشه راه دست یابد و آن را بهطور گسترده تکرار کند. اینکه تمام توصیههای ایوانکا ترامپ و همسرش به دونالد ترامپ توصیههایی نابهجا هستند.
اکنون هیچکس فکر نمیکرد اخراج جیمز کامی کار درستی بوده است و حتی خود رئیس جمهور هم از این بابت کمی شرمنده بهنظر میرسید؛ بنابراین، بانون تشخیص داد که نقش جدیدش رهانیدن ترامپ از این مخمصه است، و او به واقع همیشه احتیاج به رهانیدن داشت. ترامپ ممکن بود هنرپیشه درخشانی باشد، اما نمیتوانست شغل خود را مدیریت کند.
چالش جدید برای استیون بانون یک مزیت آشکار در پی داشت؛ او متوجه شد هرگاه شانس ترامپ افول کند، شانس او قوت خواهد یافت.
استیون بانون در سفر به خاورمیانه به کار خود ادامه داد. او روی شخصیت لانی دیویس یکی از وکلای مدافع بیل کلینتون که پس از گذشت تقریباً دو سال به یکی از سخنگویان و مدافعان عمومی و ثابت کلینتون در کاخ سفید تبدیل شده بود تمرکز کرد. تشخیص بانون این بود که موضوع کامی و مولر به همان اندازه برای دولت ترامپ تهدیدآمیز باشد که پیشتر موضوع مونیکا لوینسکی و کناستار دولت بیل کلینتون را تهدید کرده بود. به همین قیاس، استیون بانون تصمیم گرفت در خصوص مسئله ترامپ همان عکسالعمل کلینتون را برای فرار از سرنوشت شوم بهکار ببندد.
او نقشهاش را اینگونه توضیح داد: «کار خانواده کلینتون این بود که به روشی عجیب از تاکتیکهای بیرحمانه استفاده کردند. آنها خودشان را در یک موقعیت خطرناک قرار دادند و سپس بیل و هیلاری کلینتون هرگز سخنی از آن به میان نیاوردند. آنها با این حربه خودشان را نجات دادند. کن استار سر بزنگاه آنها را گیر انداخت و به این ترتیب خانواد کلینتون قضیه را فیصله دادند.»
بانون دقیقاً میدانست چه کاری باید انجام شود. ابتدا باید جناح چپ محاصره میشد و یک کادر حقوقی و ارتباطی مجزا برای دفاع از رئیس جمهور ایجاد میشد. دراین نظریه رئیس جمهور دربرابر یک واقعیت موازی قرارمیگرفت. یک جنگ پارتیزانی تمامعیار برپا میشد و رئیس جمهور یا از غائله کنار گذاشته میشد یا در آن دخالت نمیکرد؛ همانطور که در مدل کلینتون این عملیات اجرا شده بود. سپس سیاست به قسمت نامطبوع خودش میرسید و ترامپ بهعنوان رئیس جهور و فرمانده کل برای اداره بازی وارد صحنه میشد.
بانون با انرژی زیادی تأکید کرد: «بنابراین ما این کار را انجام میدهیم. به همان روشی که آنها انجام دادند. یک اتاق جنگ جداگانه ایجاد میکنیم، وکلای جداگانه به کار میگماریم، و سخنگوهای جداگانه استخدام میکنیم. این حربه جنگ را ازاین جا دور نگه میدارد و ما میتوانیم جنگ بعدی را در اینجا برپا کنیم. همه در این کار شرکت میکنند. خب، شاید ترامپ زیاد دخالت نکند. مشخص نیست. شاید نقشآفرینی کمی داشته باشد، نه تا آن اندازه که خودش تصور میکند».
به این ترتیب بانون با هیجان فراوان و پریبوس خشنود از اینکه میتوانست به بهانهای جانب رئیس جمهور را رها کند، با عجله به جناح چپ ملحق شدند تا یک حلقه محافظ برای جنگ پارتیزانی تشکیل دهند.
این موضوع از توجه پریبوس دور نماند که استیون بانون در صدد بود یک گارد مدافع پشتیبان به وسله دیوید باسی، کوری لواندوفسکی و جیسن میلر تشکیل دهد تا هر سه نقش سخنگوی خارجی را ایفا کنند و در ضمن همگی تا حد زیادی به بانون وفادار بودند. به علاوه، آنچه بهطور خاص توجه پریبوس را به خود جلب کرد درخواست بانون از رئیس جمهور برای ایفای نقشی بود که به کلی با شخصیتش بیگانه بود: یک مدیر اجرایی خونسرد، متین و بسیار شکیبا.
دراین میان یک مسئله حل نشده این بود که تیم ترامپ نمیتوانست یک شرکت حقوقی معتبر با روال کار کارمندی - دولتی را به همکاری مجاب کند. زمانی که بانون و پریبوس به واشنگتن بازگشتند سه شرکت حقوقی معتبر پیشنهاد همکاریشان را رد کرده بودند. این شرکتها نگران بودند که در صورت پذیرفتن وکالت دونالد ترامپ میان کارکنان جوانشان شورش برپا شود؛ یا اینکه اگر جریان پرونده به خوبی پیش نرود ترامپ بهطور علنی به شرکتشان اهانت کند؛ و یا اینکه ترامپ حقالوکاله آنها را بهطور کامل پرداخت نکند.
در پایان نُه شرکت حقوقی برتر آمریکا پیشنهاد همکاری کاخ سفید را نپذیرفتند.
دیدگاه تان را بنویسید